برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم سینا هست و اسم دخترونم سحر. اندامم خیلی دخترونس مخصوصت باسنم سفید و گرد… *** 3 ساله که ازدواج کردم و بعد از 2 سال زنم فهمید که حالت های دخترونه دارم چند باری لباس زیرش رو می پوشیدم و حسابی سینمو می خورد ولی کم کم گفت…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام من ارمان هستم 25 سالمه خاطرم مال حدود 2 سال پیشه و اولین سکس منه… *** من تو یه مجموعه تولیدی کار میکردم که پرسنل زیادی داشت حدود 30 نفر اونجا مشغول به کار بودیم نصف خانوم و نصف اقا یه روز که یکی از کارگرای خانوم رو…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام دوستان.اسمم عرشیا هستش و این داستانی که می خونید واقعیه متاسفانه و یکی از تلخ ترین و…. شاید مسخره باشه ولی در عین حال لذت بخش ترین خاطرات منه. من الان یه پسر ۱۷ ساله ام تو تهران. تنم سفید و بی مو و کیرمم سایز متوسط. تو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من علی هستم بیست سالمه و دو ساله ازدواج کردم خانومم از خودم سه سال بزرگتره و همه میگن که ما اصلا به هم نمیخوریم چون من خیلی ظریف و لاغرم و اون چاق و هیکلیه من یه خواهر خانوم دارم به اسم سارا که از خانومم  کوچیکتره دانشجوئه…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام . نوید هستم .   از ۱۸سالگی تا حدود بیست ویک سالگیم با خیلی از پسرا و مردای اطرافم سکس کردم . بعضیهاشون خیلی هات و باحال بودن بعضیهاشون اما فقط ظاهرشون خوب بود ینی میدیدمشون میگفتم جووون این حتما کیرو کمر توپی داره اما تو سکس واقعا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ، من سعیده هستم ،قدم صدوهفتادسانت،سفیدوباموهای قهوه ای حنایی و لاغرتقریباباربی وباسنم به پایین کمی تپل . قضیه ازآنجاشروع میشه که من ازبچگی تومحل بادخترای همسایه لی لی بازی میکردم تومحلمون یک پسرشیرین عقل بنام مختاربود که همیشه بادوستام دستش مینداختیم و مختارهم که کمبود ذهنی داشت بعدازاینکه ازمافاصله…

  • این داستان تقدیم به شما هنوز بعد از گذشت ۱۵ دقیقه داشتم نفس نفس میزدم و احساس میکردم از بدنم اتیش بلند میشه گرمم بود ولی هیچ میلی و توانی برای بلند شدن از روی تخت نداشتم زیر چشمی نگاهش کردم که همونطور برهنه داشت چیزی رو از توی یخچال کوچیک توی سوییت بیرون میکشید…

  • این داستان تقدیم به شما مادرم هفده سالش بود که به یه مرد سی و پنج ساله ی پولدار، که میشه پدر من، دادنش و اون تموم جوونیشو پای من ریخت. بزرگم کرد و مثل یه دوست همیشه کنارم بود. هیچوقت رابطه ی عاطفی با پدرم نداشت و پدرم هم هیچوقت پدری نکرد واسم. در…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام دوستان من افسانه هستم(مستعار) میخام خاطرات بدترینو سخت ترین روز زندگیمو براتون تعریف کنم.الان ۲۲ سالمه خاطره مال ۵ سال پیشه…   من اونموقع خیلی حشری بودم خیلی همش تو رویا بودم خودمو درحال دادن فرض میکردم خیلی فیلم پورن میدیدم داستان میخوندم منتها میتونستم خودمو کنترل کنم…

  • این داستان تقدیم به شما   در خونه بسته شد… باید تنبیهت کنم ک ادم شی آبرومو بردی، نشست رو کاناپه مجبورم کرد حالت سگی بشم. از پشت شلوارموشورتمو کشید پایین و کمربندشو در آورد ب کونم ضرب ک میزد،احساس میکردم آتیش گرفتم هربار تند تر و محکم تر میزد منم جیغ میکشیدم ببخشید دیگه…

  • این داستان تقدیم به شما اين داستان در باره اولين سكسى هست كه من بدون ابنكه به كيرم دست بزنم و فقط با كرده شدن آبم اومد . اسمم كامبيزه ٢١ سالمه و از ١٣ سالگى همجنسگرا هستم . يك شريك جنسى دائمى داشتم كه همكلاسيم بود و بعدها بهترين دوست هم شديم . تا…

  • این داستان تقدیم به شما خاطره ی شب حجله ی شیرین *** عزیز همیشه میگفت؛ دختر كه رسید به بیست باید به حالش گریست، وقتی اخمام میرفت تو هم با خنده ادامه میداد حالا تو چرا اخم میكنی مادر تو كه شوهر داری. آره راست میگفت؛ تازه هنوزم به بیست نرسیده بودم،هفده سالم شده بود…