برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما اين داستان در باره اولين سكسى هست كه من بدون ابنكه به كيرم دست بزنم و فقط با كرده شدن آبم اومد . اسمم كامبيزه ٢١ سالمه و از ١٣ سالگى همجنسگرا هستم . يك شريك جنسى دائمى داشتم كه همكلاسيم بود و بعدها بهترين دوست هم شديم . تا…

  • این داستان تقدیم به شما خاطره ی شب حجله ی شیرین *** عزیز همیشه میگفت؛ دختر كه رسید به بیست باید به حالش گریست، وقتی اخمام میرفت تو هم با خنده ادامه میداد حالا تو چرا اخم میكنی مادر تو كه شوهر داری. آره راست میگفت؛ تازه هنوزم به بیست نرسیده بودم،هفده سالم شده بود…

  • این داستان تقدیم به شما   وقتی سودابه داشت از تو صف بازرسی فرودگاه برام دست تکون میداد زورکی لبخندی تحویلش میدادم، اما هم من و هم اون میدونستیم که این ابراز علاقه کردنها دروغی بیش نیست. سودابه دختر عموم بود. 45 سال پیش با هم ازدواج کردیم. زمان شاه. نه من و نه اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من پدرامم ۲۵ساله یه پسر قد بلند لاقر و خوش فورم قدم یک و نود وزن هفتاد پنج حدودا یک سال پیش کلاس شنا میرفتم و همون وقتا بود که یه دفعه زندگیم عوض شد آره یه هم جلسه ای تازه اومد بینمون اسمش سعید بود من از همون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.این چیزایی که مینویسم یه جور دلنوشته است… *** پسرم دوسالش بود و یه کیست پایین شکمش بود که باید عمل میکرد.بردیمش بیمارستان و بستری شد که شب عملش کنن. همسرم پیشش موند و من اومدم خونه… زنگ زدم به سحر که چند وقتی بود باهاش دوست شده بودم ولی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان … اسمم نیما هستش ۲۰سالمه تک فرزندم و بابام ۴۰سالش مامانمم ۳۶سالشه اسمش سمیراس یه زن واقعا خوشگل و خوش هیکل… کمی چاق با سینه های بزرگ و کون بسیار بسیار گنده و گِرد که از زیر چادر هم تاقچه میندازه و کیر هرکسیو سیخِ خودش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این داستان یك اتفاقی هست كه چند وقت پیش توی زندگی من افتاد….   اسم من ارش ٣٢ سالمه و ساكن كرج هستم خانمم شبنم ٢٧ سالشه و چهار ساله كه ازدواج كردیم شبنم قدی متوسط داره با پوست سفید و چشم های عسلی همسرم به اندام و…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام من محسن‌هستم ۲۸ سامه و متاهل و ساکن‌ تهران ۴سال میشه ازدواج کردم و زنم مرجان ۲۷‌سالشه و خدایی زن خوش گل خوش اندام قد متوسط سینه ۸۵ و کون خیلی گردو بزرگ که عاشقشم من بیشترین جایی که حساسم کون بزرگه که نمیتونم جلو خودمو بگیرم و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من سهیل هست 20 سالمه این ماجرا مال 4 سال پیش هست زمانی که 16 سالم بود اول از خودم بگم خیلی خوشکل و زیبا. هستم جوری که تمام فامیل میگن تو باید. دختر میبودی بیشتر. حالت و حرکاتم دخترونه هست بدنی سفید و اندامی دخترونه دارم خلاصه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من مانی هستم. یه پسر با احساسات لطیف زنونه. همیشه به سمت مردا گرایش داشتم و از رابطه با دخترا فراری بودم. دچار افسردگی بودم و از اینکه شرایطم اینطوریه حسابی مایوس. خیلی وقتا میخواستم به مردان نزدیک بشم ولی ترس و خجالت مانع میشد . همیشه نیازهامو سرکوب…

  • این داستان تقدیم به شما من مهسا هستم و اين اتفاق ٥ سال پيش افتاده… من و بهاره دانشجوى يكى از شهرهاى شمالى بوديم ، من اهل كرج هستم و بهاره شيرازى بود . دو ترم با هم تو خوابگاه بوديم و خيلى با هم صميمى شده بوديم .بهاره يه دختر با قد ١٦٠تو پر…

  • این داستان تقدیم به شما دیروز  همسرم اومد خونه و بعد از اینکه ناهار خورد ( چون روزه نبود) کنارم خوابید شروع کرد به مالیدن سینه هام … طوری که نتونستم جلوی خودمو بگیرم سرشو گرفتم و کشیدم سمت سینه هام و گفتم بخورشون! اونم از خدا خواسته نمیدونین چطوری میخورد و میک میزد و…