این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم رضا هست 19 سالمه با قیافه عادی و هیکل معمولی قدم 178 و وزنم 72. داستانی که واستون تعریف میکنم مربوط به پارسال که 18 سالم بود… *** ما در یکی از شهر های استان کرمان که لازم نمیدونم بگم کدوم شهر زندگی میکنیم شهر ما شهر…
این داستان تقدیم به شما سلام من سعید هستم بیست و هشت ساله از تهران مجرد در حال حاضر تو یه شرکت خصوصی به عنوان حسابدار مشغول به کار هستم به همراه پدر و مادر و برادر کوچکترم وحید زندگی میکنیم ما اصالتا شمالی هستیم… *** وقتی خیلی بچه بودم تابستونا میرفتیم شمال خونه پدربزرگم…
این داستان تقدیم به شما من سعید هستم 26 ساله. سال 85 که فقط 14 سالم بود تو با یکی از دوستام تو بسیج محل ثبت نام کردیم. ادم مذهبی نبوده و نیستم. کلاسهای پایگاه روزهای فرد هر هفته بود و منو دوستم سجاد پای ثابت پایگاه بودیم و امکان نداشت جلسه ای رو نریم.…
این داستان تقدیم به شما با سلام….. اسم من سیناست….20 سالمه با قد بلند و قیافه معمولی….خاطره ای که میخوام بگم مربوط به چند هفته قبله که من برای اولین بار پس از بلوغم به آرزوم رسیدم و با یه نفر گی کردم. تو کودکی گی داشتم ولی لذت این دفعه رو نداشت چون نه…
این داستان تقدیم به شما سلام من مسعودم ۴۰ساله وضع مادی ام توپه همسر وبچه دارم ولی اصلا خوشی بهم نیومده دقیقا چهارسال پیش همین موقع جام جهانی بود که من توشمال ویلامو میساختم البته یه اپارتمان هم اونجا مبله واسه خانم بردن هام دارم خلاصه من توچند تا خواهرزن ای که داشتم نه…
این داستان تقدیم به شما ادمین: این جقنامه رو گذاشتم اینجا که اول بخندین بعد زار زار به حال امثال این کسخل گریه کنین نه سواد نه مغز خلاصه روانش پاک پاکه اگرم فاز این شاسکول رو پیدا کردین به ما هم در بخش نظرات خبر بدین *** من اسمم علیه این قضه مربوطه به کلاس9من…
این داستان تقدیم به شما دقیقا وسط سردترین ماه سال گرم ترین اتفاق زندگی من تو چشمای اون شروع شد… *** با عصبانیت از ونی كه ما رو باشگاه اورده بود پیاده شدم و كتاب زیست شناسیم و پرت كردم سوم دبیرستان بودم و معدل بیست دبیرستان ولی از شر بودن چیزی كم نذاشته بودم…
این داستان تقدیم به شما سلام. من مریمم و ۳۱ سالمه سفید و کمر بایک با وزن ۵۴ کیلو امیر شوهرم ۳۵ سالست و ما ۱۰ ساله ازدواج کردیم هردو تو خانواده مذهبی بزرگ شدیم… *** من دختر گرم و آتیشی هستم اما امیر نه اصلا نمیتونه نیازهای زناشویی رو برطرف کنه. تا ۴سال پیش…
این داستان تقدیم به شما مدت یک هفته بود که ناراحتی کلیه داشتم و چشمتون روز بد نبینه یکشنبه ۱۳ خرداد سنگ کلیه دفع کردم رفتم دکتر برام آزمایش ادرار و خون و سنوگرافی نوشت و چون به تعطیلی خورده بود تصمیم گرفتم پنجشنبه برم خلاصه پنجشنبه صبح حموم رفتم و حسابی خودم رو…
این داستان تقدیم به شما شاید اولش فکر کنی قراره به یه دختر پاک و محجبه تجاوز بشه و بعدش تبدیل میشه به یه جنده! اما اینطور نیست! من پسرم! حالا شاید فکر کنی یه نفر یه بچه مظلوم گیر اورده برده ترتیبشو داده! بازم اشتباه کردی! داستان تجاوز یه میلف به منه! *** تابستون…
این داستان تقدیم به شما سلام. من فرهادم و ۳۱ سالمه.من دکترای فیزیوتراپی دارم و تو یک بیمارستان تو یه شهر دیگه مشغولم و اونجا هم آپارتمان اجاره کردم.این داستان همین چند ماه پیش تو زمستان ۹۶ اتفاق افتاد… *** من تو بیمارستان با خیلی صمیمی نیستم.با ۳ نفر خیلی صمیمی هستم.یکی از همکارام…
این داستان تقدیم به شما سلام,قضیه ای که میخوام بگم واسه اوایل دوران دانشجوییمه… *** خودم اهل تهرانم,ولی دانشگاهمو افتادم ی دانشگاه دولتی تو یه شهر کوچیک.روز اولی که رفتم سرکلاس,خیلی جا خوردم,اون تعریف هایی که از دانشگاه شنیده بودم,منتظر بودم در کلاس که باز میشه کلی داف اسمی ببینم,ولی همه داغون بودن…خیلی روزای اول بد…