این داستان تقدیم به شما سلام من فرزانه هستم. 39 سالمه و دوتا پسر17 و 10ساله دارم.خودم هم شاغل هستم.این داستانی که براتون تعریف میکنم برمیگرده به چندماه پیش.در ضمن من ادم مذهبی و چادری هستم ولی روابط عمومی خوبی دارم و به اصطلاح خشک مقدس نیستم.پسر بزرگ من که سال دوم بودش توی مدرسه…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز. نیما هستم 26 سالمه مهندسی برق خوندم و کارم در زمینه شبکه های کامپیوتریه . داستان ماله دوران دانشجوییمه سال سوم بودم اگر اشتباه نکنم ، من یه عمو دارم که مدرسه غیر انتفاعی داره و اون سال تازه دبستان ها باید هوشمند میشدن و مجهز به…
این داستان تقدیم به شما یه دختر جوان و خوش اندام و زیبا فروشنده فروشگاهم بود. چند وقتی بود متوجه کم آمدن حساب هام شدم،دوربین را چک کردم دیدم،کار خودشه… فیلمشو ریختم تو موبایل و بهش گفتم در فروشگاهو ببند،می خوایم بریم از انبار جنس بیاریم… بردمش تو انبار و فیلم را نشونش دادم،گفتم چرا دزدی میکنی…
این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان جقی . سال هفتاد شش بود که ما از خونه سازمانی ارتش به خاطر بازنشستگی بابام و خونه نداشتن اومدیم خونه بابابزرگ من تو خونه سازمانی که بودم با اینکه شونزده سال داشتم تقریبا از همه بزرگتر بودم با چنتا از بچه ها ولی همه سنا…
این داستان تقدیم به شما سلام، من مانی 19 سالمه، توی یه آپارتمانه چند واحدی با خانوادم زندگی میکنم. توی یکی از واحدها یه خانواده ی 5 نفره زندگی میکنن که بچه ی ارشدشون یه دختر خوشگل و جوونه که فکر کنم 20 سالی داشته باشه. اسمش عسله و همیشه با داداشش که 9 سالشه…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان خاطره ای که میخوام بگم مال چند سال پیش هست 30 ساله بودم . بیشتر مواقع بیکاریم شبها تا دیر وقت توی چت روم های یاهو بودم مخصوصا چت روم گی ها . وب کم های دیگران رو میدیدم و انواع و اقسام کیر های رنگ و وارنگ…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان گل . میخوام خاطره ساک زدنم رو برای یکی از بچه های همین سایت تعریف کنم … *** این ماجرا برمیگرده به حدودا یه ماه قبل اسم من سروش و قدم 175 وزنم هم 70 و رنگ پوستم هم نزدیک سفید و 16 سالمه این فردی…
این داستان تقدیم به شما سلام بچه ها من تنازم 21 سالمه میخوام خاطره سکسیمو با شاهین جونم براتون بگم… *** من یه دختر لاغر اندام با پوست سبزه و چشای درشت عسلی هستم با موهای قهوه ای که همیشه اونارو از دو طرف میبافم یه خواهر دوقلو دارم به اسم دلناز اما خواهرم با من…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من عباسه… *** من هیچ وقت فکر نمی کردم که این اتفاق برای من بیافته چه برسه به جایی که بخوام برای کسی تعریف کنم حتی به فکرشم نبودم که یه روزی بخوام با زنداییم سکس داشته باشم ماجرای ما از اون جایی شروع شد که داییم با…
این داستان تقدیم به شما از زمانی که یادم میاد دنبال این بودم تا خونمون خالی میشد و توی تنهایی خودم قرار میگرفتم و بعد فکرای زیادی که از سرم میگذشت سر کمد لباسای مادرم و خواهرام میرفتم و اونایی که خوشم میومد تنم میکردم و خودمو توی آینه نگاه میکردم و توی خیالم به…
این داستان تقدیم به شما شاید خیلیا دوست نداشته باشن اما اینو واسه کسایی مثل خودم که توشهرهای کوچک و دور افتاده با فقر و فلاکت زندگی کردن مینویسم … همیشه تو خونه مون دعوا بود 9 سالم بود . که وقتی بعد از تعطیلی مدرسه تو کوچه ولو بودم یکی از این لاتای محل اومد…
این داستان تقدیم به شما سانس ساعت یک تا دو بعدازظهر استخر سانس خلوتی بود . هرروز تو همین ساعت میومدم استخر و یک ساعتی شنا می کردم. تازه شهریور بود و باید درس می خوندم تا درس افتاده ام رو قبول شم. مامانم اینا رفته بودن مسافرت و من رو نبرده بودن . یکجور…