این داستان تقدیم به شما سلام خدمت شما دوستان… من شهروز 19 ساله از اهواز یه خاله ای دارم به اسم مرضیه 29 سالش هس که یه پسری 4ساله داره و از شوهرش طلاق گرفته ، تک فرزندم و مامانو بابام رفته بودن مسافرت ،خو کسشعر نمیگم داستانم واقعیه از خالم بگم که یه…
این داستان تقدیم به شما سلام من آردین هستم حقیقتا میخوام از چیزی بگم که واقعا راسته و مربوط به الان نیست اتفاقی که بین من و مامانم افتاد من الان 21 سالمه و مامانم 39 سالشه و زن واقعا زیباییه موهای بلوندی داره و پوست آنش هم زیاد سفید نیست ولی تقریبا روشنه مادرم…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان این داستان برای من که ۱۷ سالم بود یعنی ۲سال قبل و فقط یکبار اتفاق افتاد من خاله ای دارم به اسم باران که ۳۰ سالشه مجرده خواهرای کوچیک و بزرگ داره ولی مجردشون فقط اینه که تو یه خونه زندگی میکنه که مامان باباش پایین…
این داستان تقدیم به شما سلام کارن هستم 35 سالمه و یکسال میشه که زنم طلاق گرفته و تنها زندگی میکنم. بعد از زنم خونه رو دادم رهن و رفتم نزدیک قزوین و یه اپارتمان کوچیک خریدم چندروز بود که ساکن شده بودم که یه روز وقتی ازآسانسور اومدم بیرون که برم توی خونه دیدم…
این داستان تقدیم به شما سلام.اسم من الهامه و به لطف شوهرم بسیار زن حشری شدم شوهرم مجتبی روزی ده بار کس منو میکنه… شب اولی که عقد کردیم و رفتیم خونه ی ما هنوز ساعت 11 نشده بود که دستمو کشیدوگفت الهام بریم تو اتاقت بخوابیم منم پا شدم و باهاش رفتم سریع دره…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم بابکه و تازه استخدام آموزش پرورش شدم اونم با هزار تا زور. من اصلیتم شیرازیه شهر احمد مولا شهر بابا سعدی شهری که قزوین به ناحق حقشو خورده حالو بگذریم سال اول تربیت معلمی که تموم شد به ما گفتن باید برین یه شهر دیگه و…
این داستان تقدیم به شما سلام من شهنازم و 41 سالمه و یک پسر 20 ساله و دختر 15 ساله دارم و شوهرم تو یک شرکت مهندسی کار میکنه و بنابر کارش مرتبا درحال رفتن به ماموریت های خارج کشور و داخل کشوره و گاهی پیش میاد که یک ماه کامل خونه نباشه ولی آدم…
این داستان تقدیم به شما داستان برمیکرده به هفت سال پیش که من بیست و سه سالم بود و دوست دخترم بیست و پنج سالش بود… *** رابطه نسبتا خوبی داشتیم و چند سالی بود که با هم بودیم و هر از چندگاهی هم سکس داشتیم همدیگه رو دوست داشتیم و کلا یک بار توی…
این داستان تقدیم به شما با سلام . اسمم فرشته س و میخوام از یه سکس بگم که به اجبار انجامش دادم و وقتی دیدم داره ازم سواستفاده میشه هفته ها در فکر تلافی افتادم … *** در سن 24 سالگی با سعید ازدواج کردم و در طول مجردیم جز یکبار رابطه تلفنی فقط دیگه…
این داستان تقدیم به شما اسمم من سیناست ، قدم 190 وزنم 90 ، از لحاظه چهره ام عادیم ، این قضیه در همدان اتفاق افتاده…. مدتی بود با یه دختر تهرانی به نام میترا دوست شده بودم که دانشجوی دانشگاه بوعلی سینا بود و توی خوابگاه زندگی میکرد ، میترا تقریبا کوتاه بود ،…
این داستان تقدیم به شما ما دو تا خواهر بودیم دوتا برادر… من از همه کوچیکتر بودم 18 سالم بود. واسه آرزوهام تلاش میکردم.بعد از داشتن یک رابطه عاطفی ناموفق با دوست پسرم که رفیق برادر کوچکم بود و البته به رابطه از پشت هم کشید همه چیز رو ول کردم چون بار دوم علاوه…
این داستان تقدیم به شما اسم من اروینه داستان برمیگرده به یک ماه پیش که واسه من اصلا روز خوبی نبود من تک فرزند هستم و پدرمم تو تصادف از دست دادم تنها چیزی که واسم مونده مادر عزیزم هست مادرم خیلی خوشگل و زیبا و خوش اندام هست ما کاملا خانواده نرمالی بودیم و…