برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من رضا هست و ۲۹ سال دارم. حدود ۳ سال هست که ازدواج کردم. اسم زنم مژگان هست و ۲۶ سال داره. از مژگان بگم براتون که صورت گرد و سفیدی داره. سینه هاش ۷۵ هست، باسنه گرد و قلمبه ای هم داره. من با مژگان توی دانشگاه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم دلارامه 17 سالمه و سینه ها و کون خیلی خوش فرمی دارم یه دوستی تو مدرسه دارم که اسمش سیما (اسم مستعار) است سیما همیشه به شوخی تو مدرسه سینه های منو میمالد و دوس داشت منم خیلی دوس داشتم باهاش لز کنم یه روز اومد خونمون من…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من رامتینم و ۱۸ سالمه و بدنم سفیده و کونم هم گوشتیه و سینه هم دارم .   این داستان مربوط به وقتیه که ۱۶ سالم بود .یه روز تابستون بودم توی پارک بودم و لباسم خیلی تنگ بود و رونای پام داشت شلوارو جر میداد و سینه هامم معلوم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت تمام دوستان. اسم من مهدی هستش بچه سنندج یه خواهر دارم بنام محدثه ۲۴ سالشه قدش ۱۶۹ و زنش ۷۰ منم ۲۷ سالمه محدثه خیییییلی خوشٔگل و خوش هیکله منم ادمی هستم از سکس و دید زدن خواهرم لذت میبرم یه بار با ابجیم رفتیم تهران خونه عموم…

  • این داستان تقدیم به شما -سلام خوبی؟ ساعت ١١ صبح روز جمعه بود چشمام به صفحه گوشی میخ شد. آنالیز كردنم توی حالت خواب و بیداری چند ثانیه طول كشید،شماره شو پاك كرده بودم ولی مگه میشه شماره ایی كه حفظی از خاطرت پاك شه. بعدا بهش فكر میكنم گوشی پرت كردم. كتری برقی رو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من صالح 23 ساله از زاهدان میخوام داستان سیکسیمون! براتون بگم (ادمین: باشه تعریف کن ببینیم ) من یه دوست داشتم به اسم حامد خیلی خوشگل بود کون خوبی هم داشت 21سالش بود ما از زمان پنجم ابتدای با هم دوست بودیم یه شب خانوادم رفتن روستامون من نرفتم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسم زنونه ام شرمین است من از ١٢ سالگی علاقه خیلی خیلی عجیبی به پوشیدن لباس زنونه داشتم حس میکردم خیلی قدرت پیدا میکنم! مخصوصا وقتی سوتین میبستم!! من قدم ١٨٢ وزنم ١١٠ و تقریبا سینه به سایز ٨٠ دارم بگذارید خاطره اولین بار که با لباس کامل…

  • این داستان تقدیم به شما دوستان سلام من سیاوش هستم بی مقدمه میرم سر داستان…   من 39 سالمه مدت،زیادی هست که تنها زندگی میکنم ما تو تلگرام یه گروه داشتیم که توش پر بود از زن ها مرد های 30 به بالا گروه شاید حدودا 60 نفر تو گروه بودن همه در مورد هر…

  • این داستان تقدیم به شما پشت میز روبروم نشسته بود و با ارامش داشت لقمه توی دهنشو مزه میکرد،‌خیره نگاهش میکردم… با اکراه… -‌تارا چرا غذاتو نمیخوری؟ ‌‌بلند شدم و رفتم به سمتش.قاشقو از دستش کشیدم و گذا‌شتم تو بشقابش و اون مبهوت نگاهم میکرد +‌نازی جونم بیا کارت دارم بعد شامتو میخوری دستشو اروم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام وقت بخیر داستانی که میخوام تعریف کنم مال یه سال و نیم پیشه اسم زن من نیکا است و اسم خواهر زنم سارا سارا از زنم ۴ سال کوچکتره بعد از ازدواج سارا ی روز خونه پدر زنم جمع بودیم که من برای خرید رفتم بیرون بعد از برگشتن سراغ…

  • این داستان تقدیم به شما منو زنم رفتیم که زنم آمپولشو بزنه مطب  خلوت بود زن منم رو تخت خوابید از اونجا که خیلی حشریه شلوارشو تا زانو کشید پایین یارو هم تا اومد کون زنمو دید جم کرد زن منم از بس از کون داده سوراخش همیشه بازه بعد زنم خودش چاک کون گشادشو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من امیر هستم این داستان برمیگردد به سه سال قبل موقعی که 17 سالم بیشتر نبود قدم متوسط چشمام مشکی پوستم سبزه و 55 کیلو وزنم بخاطره ورزش (از 8 سالگی رزمی کار کردم ) اندام خوبی دارم. داستانم با فطمه دختر عمم ک دوسال از من کوچکتره. ی…