این داستان تقدیم به شما من حمید هستم و داستانی که دارم روایت میکنم مربوط به همین چند وقت پیش هست که اتفاق افتاد … *** من کارمند هستم و به لطف خانواده ام یک ازدواج سنتی و یک واحد آپارتمان دارم یک زندگی آروم و کاملاً برنامه ریزی شده داشتم و زنم که اسمش…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان اسمم امینه 25 سالمه ارنولدم نیستم تیپ و اندامم کاملا معمولیه یه همسایه داریم به اسم سیما پرستاره خودش شوهرشم نمیدونم شغلش چیه فقط میدونم که همش ماموریته و یک ماه دو ماه یبار میاد اونم واس چند روز رابطه من با این سیما خانوم در…
این داستان تقدیم به شما اسمم سیناست متولد ۷۵ اهل ارومیهام و ۲ سالی میشه تو دانشگاه انکارا دانشجوی پزشکیام قدم ۱۸۸ و وزنم ۸۰ میشه گفت خوش هیکلم. *** یه هم کلاسی داشتیم اهل شیرازه و اسمش مبینا هست با هم خیلی صمیمی بودیمو زیاد به خونه همدیگه میرفتیم یعنی اخر هر هفته باهمیم.امسال…
این داستان تقدیم به شما یک ربع بود که منتظرش ایستاده بودم… درست و واضح همه چیز یادمه.اوایل بهمن ماه بود و تهران زیر برف سنگینی محو شده بود هفده سالم بود و با قد متوسط و هیکل توپر(شاید من دوست دارم کلمه ی توپر و استفاده کنم ولی یکم اضافه وزن داشتم) موهای لایت…
این داستان تقدیم به شما با سلام من آروین هستم الان 23سالمه.قدم 180 و وزنم 90 هستش.توپولم و سفید و همیشه مو های بدنمو میزنم چون واقعا دوست ندارم.یادمه حدودا از 15 16سالگی به مفعول بودن علاقه مند شدم.ولی خب زیاد حسی به پسر ها با اندام های مردونه و پشمالو نداشم واسه همین افتاده…
این داستان تقدیم به شما سلام. وقتی با شهین ازدواج کردم یک جوان شهرستانی و قوق العاده متعصب بودم و به نجابت زنم که نزدیک یکسال زیر نظر داشتمش ایمان داشتم.اونموقع شهین هم مثل خودم بدنی لاغر و کم گوشت داشت اما خیلی زود متوجه شدم که خیلی حشری میباشد. وقتی بچه اولمون رو زایید…
این داستان تقدیم به شما توی سن کم به خاطر یه سری مشکلات خانوادگی مجبور شدم صیغه ی یه مرد 37 ساله بشم. چند سال پیش بود 17 سالم بیشتر نبود.دختره خوشگلی بودم و خاطر خواه زیاد.ولی من تمایلاتم با بقیه هم سنام فرق داشت دلم میخواست هر روز یه لباس یه کفش داشته باشم…
این داستان تقدیم به شما من الهامم 37 سالمه این داستان واسه تابستون سال قبله … فوق لیسانس دارم و کارمند هستم مجردم از بابام یه باغ بزرگ بهم ارث رسیده و من واسه رسیدگی به باغم همیشه کارگر میگیرم یه سرایدار ثابت داشتیم از قبل که بعد بابام هم اون به باغ میرسید که…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان من یه یک هفته ای هست که تو این سایت دایتان میخونم و بدم نمیاد خاطره خودمو بنویسم تو این سایت خیلی از این داستانا دروغه شک نکنید این داستان واقعیته که برام مهم نییت که باور کنید یا نه از خودم بگم یه پسر 19 ساله…
این داستان تقدیم به شما روابط من و خواهر زنم سمیرا هیچوقت قطع نمی شد شاید گاهی تا شش هفت ماه هم می شد که شرایطش بوجود نمی اومد تا با هم سکس داشته باشیم حتی سر پاییt اما حتما” این رابطه برقرار می شد و با گذشت زمان شرایط خاصی پیدا می کرد. تو…
این داستان تقدیم به شما سلام من حسینم و ۱۸ سالمه و میخوام خاطره ی همین چند روز پیش رو براتون بگم من با رفیقم امیر که اون ازم یکی دو سال بزرگ تره سکس داشتم و داستانشو میخوام براتون بگم. اول از امیر بگم که خیلی هیکل سکسی نداره و بیشتر به قیافش میاد…
این داستان تقدیم به شما کلاس که تموم شد و بچه ها مشغول جمع کردن وسایلشون شدن، دستمو بلند کردم و مودبانه گفتم: استاد میشه یه چند لحظه تشریف نبرین چند تا سوال ازتون بپرسم؟ حمید تعجب کرد که چه سوالی میخوام بپرسم!؟ چون همیشه تو دانشگاه اگه حرفی هم بود با پیام بهش میگفتم…