این داستان تقدیم به شما سلام اسم من مونا 25 سالمه قدم 160 سینه 65 میشه گفت کوچیک اما رون و کونم بزرگه. این ماجرا برای 21 سالگیمه. خلاصه میگم ک حوصلتون سر نره. حدودا 1 سال از نامزدیم با هادی میگذشت که بخاطر بیمه مجبور بود بره سربازی. هادی تو یه فروشگاه مدیریتشو داشت…
این داستان تقدیم به شما ساعت 8 شب بود. شاید دهمین مشاور املاکی بود که امروز با احسان رفته بودیم. یه خونه مناسب و خوب برای ما داشت. خونه دوطبقه که طبقه پایین صاحبخونه بود و طبقه بالا رو واسه اجاره گذاشته بودن. اما ظاهرن به مجرد اجاره نمیدادن و به خاطر همین خواستیم بریم…
این داستان تقدیم به شما من سمانه ام 20 سالمه.از اون وقتی که فهمیدم سکس چیه همیشه با خودم ور میرفتم. بعدشم مدام حشری میشدم.ولی از این بچه درس خونای مثبت بودم که اصلا این حرفا بهم نمیومد و کسی هم اینجوری فکر نمیکرد راجبم.حشرم انقد بالا بود که روزی دو بار خود ارضایی هم…
این داستان تقدیم به شما اگرچه میشد پیش بینی کرد که شب بارونی خواهد بود، اما وقتی به رخت خواب میرم، هوا به نظر آروم میاد. نیلوفر(نیلوفر دختر خوانده ی منه که 15 سالشه؛ همسر من قبلا متاهل بوده؛ نیلو از وقتی مامانش گذاشته رفته، بیشتر به من وابسته شده و همیشه منو بابا صدا…
این داستان تقدیم به شما ازقول هادی: سلام اسم من هادی هست 26 سالمه ساکن یکی از شهرهای اطراف شیراز ماجرایی رو تعریف میکنم برمیگرده به سال 93 . اون زمان یه دوست دختر سمج شیرازی داشتم که حسابی توی نخش بودم.اسمش سارا بود حسابداری شرکت و استیلش عالی .سینه های 75 البته سفت با…
این داستان تقدیم به شما سلام من سعید هستم 34 از اصفهان و متاهلم هیکل خوبی دارم با قیافه معمولی اول یکم از خودم بگم بعدش بریم سر اصل مطلب من از نظر اجتماعی ادم خجالتی نیستم وروابط عمومی خوبی دارم چه با زن چه مرد ولی وقتی پای سکس وسط میاد خیلی خجالتی و…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت تمام دوستان عزیز، یه خاطره جذاب از دوران سرکار رفتنمون براتون میخوام تعریف کنم … *** تازه برای پیدا کردن کار و شغل مناسب راهی تهران شدم ، وضع مالی پدرم مناسب بود و برام یه واحد آپارتمان تو یکی از محله های تهران رهن کرد ، البته…
این داستان تقدیم به شما سلام عرض کنم بنده یه پسر عمه دارم به اسم سهراب که دو سال ازم کوچیکتره.با این حال خیلی اخلاقامون بهم میاد و بزرگترین نقطه اشتراکمونم این بود که هردو عاشق خانمای سن بالا بودیم.واسه همینم از دو سال قبل از این خاطره که اومد مشهد،دائم با هم بودیم.اون موقع…
این داستان تقدیم به شما سلام این داستان مربوط به تمامی اتفاقات سکسی من از بچگی تا به الان هس اسم مستعار من جیبوتیه وزنم ۷۴ قدم تقریبا۱۸۰ پوستم سفیده ولی بدن پر مویی دارم تقریبا هم کون و سینه هایی برجسته دارم و با صورت ساده بچه گانه ای که دارم قبل از اونی…
این داستان تقدیم به شما سلام مهیار هستم علاقه زیادی به حقارت توست خانومم دارم، این حس تو ما جا افتاده بود جوری شده بود که کل زندگی رو بدست گرفته بود، یه شرکت از خیر سر باباش به ما رسید که من مدیر مالیش بودم بعد ازین که خانومم مالکش شد من کارو تعطیل…
این داستان تقدیم به شما ساعت 1 نصفه شب بود که تلفن خونه زنگ خورد . مادرم و برادر کوچیکم خواب بودن بابام داشت شیره تریاک درست میکرد منم تو ماهواره میچرخیدم دنبال یه فیلم . با بابام نگران همدیگرو نگاه کردیم . این وقت شب زنگ تلفن خونه همیشه دردسرساز بوده و خبر بد…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من دلارامه 19 سالمه قدم 162 و 58 کیلو وزنمه اینا مشخصاتمه ولی داستان من از همون کودکیم شروع میشه ک علاقه خیلی زیادی ب پدرم داشتم پدرم و مادرم وقتی خیلی جوان بودن ازدواج کردن بخاطر سنتی بودن خانوادهاشون خلاصه پدرم چون رفیق باز بود زود براش…