برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما باسلام خدمت شماعزیزان این ماجرایی که امروز براتون میگم برای اولین باره که پس از این همه سالی که رو سینه من سنگینی میکردو من مجبور بودم با این موضوع کنار بیام… دوستان فکر کنم من تنها برادری هستم که خواهرش رو جلوی چشماش به بدترین وضع ممکن و با…

  • این داستان تقدیم به شما یه هفته ای بود که شرکت واسه جذب دونفر حسابدار خانم آگهی داده بود. تو جو و محیط اونجا معمولن خانم ها حاضر به کار نمیشدن و اکثر زنهای شاغل اونجا یا خراب بودن و یا بعد از یه مدت خراب می شدن! یه روز احمد همکارم وارد اتاقم شد.…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من آرمين هستم و ميخواستم داستان سكس خودم با مادر دوستمو براتون بگم اول از همه من شونزده سالمه و 183سانت قدمه و80كيلو هم وزنمه. اين داستان مال هفته پيشه قبل عيد اما اصل داستان از اول زمستون شروع ميشه كه منو پوريا رفاقتمون خيلى صميمى شده بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، اسمم احسان هستش، 22سالمه و بایسکشوال هستم. هیچ کس تو زندگیم راج ب گراش جنسیم چیزی نمیدونه. اولین بار که سکس داشتم 16 سالم بود و همه ی پارتنرامم از همین سایت پیدا کردم. تقریبا از موقعی که یادم میاد دوست داشتم بِدَم. هیچوقت هم این احساسمو سرکوب نکردم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من شايان هستم و ميخوام خاطره سكس با خالم خاله سارا رو براتون بگم.اول از خودم بگم من پونزده سالمه 180قدمه و70كيلوهم وزنمه خاله بيتام 30سالشه با بدن سفيد كون قلمبه و ممه هاى 75 زن خوشگليه160سانت قدشه و62 63كيلو هم وزنشه و البته متاهله.من از بچگى خيلى خالمو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه. اسمم حسینه تپل وسفید. سیزده سالم بودتابستون رفتیم روستایی که دخترعمه ام اونجا زندگی میکرد.دخترعمه ام یه پسرداشت به اسم حبیب که بامن هم سن بود.عموی کوچک حبیب اسمش رسول بودتازه از سربازی اومده بودوقتی مارسیدیم اونجا خیلی ما رو تحویل گرفتن من و حبیب زودباهم رفیق…

  • این داستان تقدیم به شما من فاطمه ۲۰ سالمه قدم ۱۷۰ وزنم ۷۰ تعریف از خود نباشه اندامم واقعا سکسی ایه سینه های درشت و ۸۵ دارم کونمم فرمه خیلی رنگ پوستم سفید نیست اما روشنو خوبه موهام بلندو فره صورت گردو خیلی نمکی دارم چشمای خمار مشکی من از دوران دبیرستان تقریبا دل هر…

  • این داستان تقدیم به شما سرش لای پاهام بود و زبونش ماهرانه توی کس خیسم میچرخید… باورم نمیشد داشتم به فانتزیم حقیقت میبخشیدم! ظهر طبق قراری که با نگار داشتم به کافه رفتم و باهاش ملاقات کردم. نگار همون دختر لزی بود که توی پارتی سیاوش دوست پسره دوستم باهاش آشنا شده بودم! همون پارتی…

  • این داستان تقدیم به شما کلاس سوم دبیرستان بودم وخیلی حشری ی پسری کلاس اول بود از همه نظر زیبا.پوست سفید وشفاف ونورانی وتپل وکون برجسته وقد متوسط. خیلی تو نخش بودم روزی دو بار له یادش جلق میزدم. همکلاساش فری صداش میکردن بعد فهمیدم فریدونه..تا زنگ میخورد میدویدم در کلاسشون وقتی میامد بیرون خیره…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام اول در مورد خودم بگم یه پسر عادی بیست ساله صدو هفتاد و پنج شیش قد شصت کیلو وزنمه داستان از جایی شروع میشه که عید بود من حوصله سفر رفتن نداشتم برا همین تصمیم داشتم خونه بمونم که یکی از اشناهامون زنگ زد بعد احوال پرسی و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستای عزیز . زیاد حاشیه نمیرم چون واقعا یهویی بود،قبلش هم میدونم حنا میمالن به سر ولی توی کارت ملیش همینجور نوشته بود دیگه نمیدونم حنا درسته یا هنا… حنا اصلا زید من نبود ،من اصلا زید ندارم والا ولی خب ی اقا محمد رفیق دارم که خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من نيما هستم.هيفده سالمه و اين داستان مربوط به سال پيشه زمانى كه شونزده سالم بود. من185قدمه و 75كيلو هم وزن دارم.اين داستان راجع به دختر سرايداره ويلامونه كه اسمش آتناس ده سالشه يه دختر خوشكله تازه به بلوغ رسيده ممه هاى تازه درونده با كون يخورده بزرگ يكم…