این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من بهروز ۳۰ ساله و همسرم مهسا ۲۵ ساله ما ۴ ساله ازدواج کردیم و اوایل همه چی خوب بود ولی رفته رفته احساس کردم مهسا تو سکس اصلا لذت نمیبره حقم داشت چون آلت من کوچیک بود اون حال نمی کرد بهم میگفت با کسم بازی کن…
این داستان تقدیم به شما سلام من حمید هستم ۲۸ ساله داستانی که میخوام بگم ماله سال ۹۷ هستش یک روز توی تلگرام داشتم میچرخیدم دیدم توی گروه فامیلی یه استیکر سکسی فرستادن بعد زود پاک شد، فهمیدم الناز اشتباهی فرستاده(الناز دختر خالمه).بهش پیام دادم خودمو زدم به اون راه که اره ندیدم بهش گفتم…
این داستان تقدیم به شما سلام من الان شانزده سال و پنج ماه سن دارم .یه پسر با قد ۱۶۰ سفید و خجالتی و گوشه گیر با چشمای درشت قهوهای و لبای قرمز طوری که خواهرم همیشه به من حسودی میکنن این داستان زندگی منه که از چهارده سالگی شروع شد. یروز زمستان و سرد…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز من حمید هستم ٣٣سالمه میخوام داستان خودم رو براتون تعریف كنم یكى از شب هاى زمستونى كه چهارشنبه بود خونه تنها بودم حوصلم خیلی سر رفته بود در حال نت گردى توى بیتالك در حال سرچ بودم كه به ی آیدى به اسم مصی ادد فرستادم بعد…
این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان عزیز چند وقتیه با این سایت اشنا شدم و خواستم خاطره ی خودمو باهاتون به اشتراک بزارم. من عرفان هستم و ۲۲ سالمه اهل تهران قدم حدود ۱۸۰ و وزنم ۹۵. یجورایی استیل ورزشکاری و سیکس پک و اینا. ماجرا ازونجا شروع شد من ی موتور…
این داستان تقدیم به شما سلام معین هستم دانشجوی سال اول حقوق و تهران درس میخونم. از ۱۵ سالگی علاوه بر درس خوندن ، مشغول به کار هم بودم و دستم تو جیب خودم بوده. تابستون سال گذشته یکی از دوستام که تو کار انتشارات کتاب هست بهم پیشنهاد کار داد و گفت تو یکی…
این داستان تقدیم به شما سلام داستانی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به دوم راهنمایی که تازه شهوت این چیزا رو داشتیم من ۱۴ سالم بود و لاغر یکم سیاه و خیلی کون بچه هارو انگشت میکردم یک پسری بود به اسم مسعود بچه ی کلفت همسایه مون بود البته کلفت همسایه مون…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه من مرتضی هستم ۱۸ سالمه از ۱۴سالگی بهم تجاوز شده و نتونستم به هیچکی بگم چون ترسیدم و این ترس مسیر زندگیمو عوض کرد اومدم اینجا تا از اول تا اخرشو تعریف کنم تا شاید خالی بشم خوب از خودم بگم پسری بودم ۱۴ ساله و رنگ…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اونایی که با من اشنا باشن احتمالا این داستاتو بدونن اما بهرحال میخام تعریفش کنم چون یکی از بهترین لحظاتم بود… داستان اولین باریه که میخاستم گروپ سکس کنم… قبلنا یه پستی گذاشته شد که یه دخترو داشتن ۵ تایی میکردن…من یه کامنتی گذاشتم و ازونجا بود که…
این داستان تقدیم به شما خانواده خواهر خانومم از شهرستان اومده بودند تهران خونه ما بعد از چند روز موقع رفتن دو قلو هاش که 5 ساله بودند گریه میکردد که نریم بمونیم و این حرفا و خانومم هم اصرار میکرد که بهناز جون تو و بچه ها بمونین سعید تنها بره بخاطر کارش وماهم…
این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره دوران کودکی من و خیلی از بچه های دهه شصت است اما خیلی ها نمیخوان قبول کنند این واقعیت هارو!!! کلاس پنجم دبستان بودم یه پسر تپل و سفیدبا چهره معمولی. تو کوچمون کونی و کون کن زیاد بود چون اون وقتا نمیشد به آسونی با…
این داستان تقدیم به شما 23 سالمه و دانشجو. این خاطره ای هم که تعریف میکنم مال یک ماه پیشه. تو یه گروه گی بودم که یه نفر نوشت:از نقده تا خامنه دوطرفه بیاد. رفتم پی ویش و اصل دادم گف که مکان داره و حشریه. بهم گف الان بیا سوراخی حال کنیم منم واقعیتش…