این داستان تقدیم به شما من رضا22 سالمه یه ابجی دارم به اسم نیلوفر که 21 سالشه و دانشجوری پزشکیه .دختر خیلی خوب و مودبیه. قرار شد که برا خونه تکونی عید منو نیلوفر بریم زیر زمین رو تمیز کنیم خلاصه از صبح ساعت 9 شروع کردیم به تمیز کاری تقریبا 11:30 دیگه کارا تموم…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان، وقت همگی بخیر من پرهام 28 سالمه و خاطره ای رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به زمان دانشگاهم میشه. اوایل که رفته بودم دانشگاه همیشه سعی میکردم رفتار جنتلمنانه ای داشته باشم، مخصوصاً با خانوما ولی گاهی پیش میومد دخترا و زنا حرفایی میزدن یا رفتارهایی…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز میخوام یکی از داستانهای خودمو براتون تعریف کنم که مال سال ۸۶ هستش. من ارمان اون موقع ۲۶ سالم بود قد ۱۷۵ وزن هم ۷۰ کسی که برای بار اول باهاش سکس کردم برمیگرده به تابستون همون سال. اونم طبق گفته خودش ۲۴ سالش بود. من ساکن…
این داستان تقدیم به شما سلام.من رسول هستم 29ساله وقد 180و وزن97 وسایزکیرمم 18سانته ازشهرهای غرب کشورهستم.یروزبایکی ازدوستام رفتیم شمال ودرحین گذر از شهررشت دیدم یه زن بسیارخوشگل کنار خیابون وایساده برای ماشین که بره فومن، من هم سوارش کردم وتا اونجاگرم گرفتیم و موقع پیاده شدن شمارموگرفت،بعدازچندساعت بهم پیام دادکه اهل کدوم شهرهستین و….ودوستی…
این داستان تقدیم به شما باعرض سلام به دوستان عزیز راستش یک خاطره ای که چند سال پیش برام پیش آمد و چند وقت هم ادامه پیدا کرد که هیچ وقت یادم نمیره بریم سره اصل مطلب من داریوش هستم و الان 34سالمه قدم 179وزنم 73 کیلو چند سال باشگاه رفتم اما ادامه ندادم ولی…
این داستان تقدیم به شما سلام علی هستم از تهران مدت پنج ساله کیرم در حسرت گاییدن یه پیردختر محله مون شقه و درگیر،یه پیردختر 45 ساله تارک دنیا که از همه مردا متنفره و خانه نشین،هر بار خواستم راهی باز کنم نگاه پر از خشم و نفرتش زهره مو ترکوند اما کیرمو چدن کرد…
این داستان تقدیم به شما این خاطره همین چند روز پیش تو مترو (تابستان 98 ) اتفاق افتاد… من و خانومم به اسم مستعار پریسا 31 و 28 سالمونه و 1 سال نمیشه که ازدواج کردیم. جفتمون هیکل نسبتا خوبی داریم. پرسا یه خوبی داره که لبای کسش تپله و از هم فاصله داره…
این داستان تقدیم به شما چند وقتی بود که احساس میکردم زنم مث سابق نیس به سکس کمتر اهمیت میداد. و ببشتر وقتها توی تلگرام مشغول چت با دوستاش بود ولی حرکت مشکوکی نکرده بود البته شایدم کرده بود ولی من ندیده بودم بعضی وقتها با دوستهای من خیلی صمیمی صحبت می کرد و از…
این داستان تقدیم به شما حدودا 15سالم بود که اون اتفاق افتاد… اون روزا شور و هیجان خاصی تو خونمون حکم فرما بود آخه قرار بود واسه آبجی بزرگم خواستگار بیاد، البته ،نسرین قبل از اون هم خواستگارای زیادی داشت اخه لامصب هم خوشکله و هم خوش اندام و باریکی کمرش باعث شده درشتی سینه…
این داستان تقدیم به شما سلام. محمدم و اين داستانم مربوط ميشه با سكسي كه با زنداييم كردم. اول از مشخصاتش بگم اينكه زنداييم تقريبا٣٦ سالشه و قدش معموليه قيافش خيلي خوشگله و سفيد سفيده و هميشه موهاشو بلوند ميكنه و سرموهاشو مشكي ميزاره و هيكل هم معمولي و وزنش متعادله و كونش هم…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم الهه هست ساکن شیراز ۱۹سالمه قدم ۱۷۸وزنم ۶۷. زندگی ما همیشه پر از دعوا بود یا بین من و خونوادم یا پدرو مادر خیلی اذیت میشدم حتی کتک هم میخوردم بعد از چندوقتی یه مرد ۵۷ ساله پولدار به بابام گفت ک منو میخواد که باهاش ازدواج…
این داستان تقدیم به شما باسلام اسم من محمده دوست دخترم مهتاب تو یه پارتی باهم آشنا شدیم یه ده سالی ازم کوچکتره یه دختر بلوند مانکن دوس داشتنی بعد اینکه شددوس دخترم من خیلی دوسش داشتم ولی عاشق سکسم هات هات مهتابم زیاد میپیچوند حتی سرسکس بارها قهرکردیم به دوماه شش ماهم رسید قهرمون…