برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان. من هم مثل شما عزیزان دو سه سالی است که داستانهای این سایت رو مطالعه میکنم بعضی از انها خیلی جذاب و سکسی هستند و حالا میخام یه داستان براتون تعریف کنم ک از خوندنش پشیمون نمیشید. من اسمم سارا است و 30 سالمه با بدن تقریبا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم علیرضا هست 30 سالمه داستانم کاملا گی هست یادمه همیشه وقتی سوپر میدیدم ب جای توجه کردن به بدن زنه به کیر مرده توجه میکردم و بهترین قسمت هر فیلم سوپر هم برام اون جایی بود که زن داشت اولش ساک میزد و اخرش که اب کیر مرده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من آرینه من 18 سالمه،هیکلم خوبه قدم 180 و وزنم 84 کیلو. این داستانی که میخام تعریف کنم در مورد منو خالمه، خاله من قد حدود 175 اینا با وزن 77 اینو مطمعنم هستش و باسن خیلی خوبی داره و چیزی که باعث تحریک من میشه سینه های…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من بردیاست من یک دختر عمه دارم از من چار سال کوچیک تره و نه سالشه من شدیدا دلم میخواست بکنمش از کون! یه روز تنهابودیم خونه چون خونه مادر بزرگم بود و وپدربزرگم سر کارش بو و مادر بزرگم بازار به دنبال یه بهونه بودم بکنمش گفتم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من سمیرا هستم میخوام داستان سکس با شوهر دوستم رو تعریف کنم من چهل ساله هستم و متاهل و دو تا بچه دارم دوستی دارم به اسم فرزانه که خیلی باهم جوریم طوری که تمام مسائل زندگی همدیگرو میدونیم چند ماه پیش حرف از سکس افتاد فرزانه گفت اصغر…

  • این داستان تقدیم به شما من رضا هستم و 27سالمه و داستان برای دو سال قبل هستش دقیقا روز زایمان زنم.   یه خواهر زن دارم اسمش مهساس و منم خیلی وقت بود که تو کفش بودم همش به خودم میگفتم که میشه یه فرصت گیر بیارم و یه حال اساسی با مهسا جون بکنم.خانومم…

  • این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهرخاله و پسرخاله هام قسمت 15 بعد یه مدت که شوهر خالم برگشت قزوین یه جوری شده بودم مثل گذشته از خودم بدم امده بود که به شوهرم خیانت کردم، یه دوستی دارم که همه ی مسایل زندگیمو براش تعریف کرده بودم، باهاش درد دل کرده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.‌ سمانه هستم ۳۹ ساله و این خاطره مربوط به تقریبا چهار ساله پیشه و اولین باری که بجز شوهرم با مرد دیگه ای رابطه داشتم. از خودم بگم که سفیدم و هیکل خوش فرمی هم دارم. همه هم از چهره م تعریف میکنن. من از همون اوایل ازدواجم متوجه…

  • این داستان تقدیم به شما نفسم بند اومده بود،لبهام خشک بودن درست بر عکس صورت خیس عرقم‌،واقعا نمیشد تحملش کرد حالا که نیم ساعت از اتمام کار گذشته بود تازه درد بیشتری رو حس میکردم سوراخ کونم زوق زوق میکرد دلم میخواست از درد داد بزنم اما چشمای نازو مردونه ش ابروهای سیاه نازش و…

  • این داستان تقدیم به شما آرش هستم 27سالمه از اصفهان مجرد و عاشق هنر بابام بازنشسته یک شرکت دولتی و مادرم خانه دار خانواده کم جمعیتی هستیم یه خواهر و برادریم… خواهرم شبنم 23سالشه و بعد از چندسال تلاش و پشتکار بلاخره تونست رشته پزشکی تهران قبول بشه، شبنم به روانشناسی هم علاقه داره و…

  • این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهرخاله و پسرخاله هام قسمت آخر رسیدم قزوین در زدم رفتم تو شوهرخالم تنها بود گفتم خالم کجاست گفت رفته مکه 15 روز نمیاد من بی خبر رفته بودم نمیدونستم خالم نیست اینجوری خیلی سخت میشد برام با وجود خالم شوهر خاله و پسراش یکم از…

  • این داستان تقدیم به شما سلام امید هستم 19 سالمه، امسال بلاخره دیپلممو بسختی و با کمک مامانم گرفتم! میخوام براتون ماجرای پاس شدنمو تو درس ریاضی بگم. امتحانات خرداد بود و منم که بجای درس خوندن دنبال رفیق بازی و بقول خودمون کون کونک بازی بودم. البته باید بگم به لطف دوستان کل سال…