برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام من نگار هستم و میخواستم داستان خودمو بگم…   اول از خودم بگم قدم ۱۷۵ هست و پوست سفیدی دارم و به گفته دوست و اشنا خوشگل و خوش بر و رو هستم ، #هفت ساله ازدواج کردم و دوتا بچه دارم . ماجرا از وقتی شروع شد که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان آقایون وخانومهایی که این سایت دنبال میکنند وبا خوندن خاطرات سکسی دیگران،فانتزی های سکسیشون دنبال میکنند. داستان من داستانی واقعی درمورد مادرزنمه،و امیدوارم بتونم داستان همونجوری که اتفاق افتاد براتون شرح بدم مادرزن من زنیه زیبا قدبلند وجذاب ودرعین حال مقتدر. از زندگی شخصی خودم چیزی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم #علی و متاهل هستم و 30 سال سنمه. خانومم اسمش #معصومه س و قد حدودا 165..سینه های 80..و هیکلشم کاملا پر…بخصوص اون کونه بزرگش که شده سوژه و الگو تو فامیل…خانومم 22 سالشه. خلاصه من خیلی اصرار دارم که معصومه لباسهای باز و ازاد بپوشه تا با اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان میخوام براتون داستان سکسم را بنویسم. این داستان کاملا واقعیست. اول بذارید خودم را معرفی کنم. اسمم داریوش هست 28 ساله کیر کوچیکی دارم و عاشق دادن. در ضمن من نابینا هستم و کون دادن را خیلی دوست دارم و دانشگاهم را هم تموم کردم و چون بیکارم…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من رزیتاست و ۲۵ سالمه و متاهلم ، میخوام جریان یکی از سکس هام رو براتون بگم. داستان از اون جا شروع شد که چند سال پیش تو یه #شرکت #خصوصی کار میکردم، یه کار پرداز داشتیم که سنش دو برابر من بود ومن تقریبا جای دخترش بودم.اون موقع…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من یه مغازه کار میکردم تقریبا هفته ای دو سه بار مامان صاحب کارم که اسمش الهامه و یه خانوم تقریبا ۴۵ ساله قد بلند بود میومد سر میزد خلاصه چندباری میومد شوهرم تقریبا ۱۸ سالی ازش بزرگتر بود خودمم ۲۶ سالمه و قد ۱۸۸ و وزن ۸۳ کیلو…

  • این داستان تقدیم به شما خب من نیلوفرم ۲۳ سالمه و تهران زندگی میکنم. یک ساله ازدواج کردم و شوهرم خیلی وقتا خونه نیست. کارش خارج از ایرانه و شاید دوماه خونه نباشه و بعد واسه ی هفته تا دوهفته بیاد خونه. خیلی بخواد طولانی خونه بمونه یک ماهه. بعضی وقتا فکر میکنم که شاید…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان به سال۹۲ اون سال آخر دانشگاه بود بعضی رفیقام میخواستند جشن فارغ التحصیلی بگیرن که یکی از آنها گفت ۵ و ۶ عید تولد خودش با دوست دخترش میخواد جشن بگیره توی باغ کرج اسم من آریا به من گفت برای سیم کشی نور و باند بهش کمک…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، خاطره‌ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 14 سالگیم، اونموقع ما مستأجر خونهٔ مادربزرگم بودیم و در طبقهٔ پایین خونهٔ مادربزرگم زندگی میکردیم، خونشون ویلایی بود، اون سال مادربزرگم رفته بود حج، وقتی برگشته بود با #مینی بوس به استقبالش رفته بودیم، توی مراسم بودم که یکی…

  • این داستان تقدیم به شما تابستون پارسال با دوتا از رفیقام بلیط گرفتیم و رفتیم #ترکیه، البته تور نگرفتیم شخصی رفتیم، رسیدیم استانبول #هتل گرفتیم، قرار بود سه روز استانبول بچرخیم و عشق کنیم بعدم بریم #آنتالیا و چندروزی هم اونجا کص چرخ بزنیم. روز اول تو خیابون #استقلال میگشتیم و به کص و کون…

  • این داستان تقدیم به شما خانه ما بیشتر از یک اتاق خواب نداشت و آن اتاق هم برای درس خواندن مناسب نبود چون زمانی که مهمان داشتیم خانم ها در آن اتاق بودند و اقایان در هال. من سال دوم راهنمایی بودم که درس ها کمی برایم سخت تر شده بود زمان امتحانات نمیتوانستم در…

  • این داستان تقدیم به شما من وخانم رفته بودیم ویلا بابام خواهر زنم صنم با باجناقم شهاب قرار بود فردا بیان همون روز که رسیدیم بابا و مامانم زنمو خیلی دوست دارن چون دختر ندارن خیلی میخوانش بهش گفتن میخوایم بریم سمت رشت مهمانی دو روز یا سه روز میمونیم میایم اونم رفت فقط سفارش…