برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من #حمیدرضا هست ۲۹ سالمه و متاهل هستم دو سالی هست که ساکن #کرج شدم و اونجا تونستم خونه بخرم ، اپارتمانم تو یه مجتمع ۱۶ واحدی ، یک سال اولی که اونجا ساکن بودم تقریبا همه چیز میشه گفت خوب بود ولی با یکی از همسایه ها…

  • این داستان تقدیم به شما سلام این قضیه که میخام بگم مال چندین سال پیشه حدودا دورو بر ۷ یا ۸ سالم بود.مدرسه ابتدایی میرفتم‌.چن وقتی بود که یه زن که پیرهم بود یعنی حول وحوش ۵۰ یا پنجاه و اینا بوداومده بود محلمون و مغازه باز کرده بود.مغازه سبزی فروشی و میوه و اینا…

  • این داستان تقدیم به شما شش سالم بود که اولین رابطه جنسی تجربه کردم به این صورت که پسر همسایه که شاید بیست ساله بود به بهانه نشون دادن کبوتر منو برد خونه شون و یواش یواش شروع کرد به ور رفتن با من! انگشتم میکرد و کونم می مالید و من حالیم نبود که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم زهراست 26 سالمه حدودا شیش ساله ازدواج کردم و شوهرم رو خیلی دوست دارم هنوز بچه دار نشدیم وخیلی هم علاقه مند نیستیم. اولین بار که با شوهرم رفتیم خونه مادر شوهرم خانواده برادر شوهرم هم اونجا بودن. خانواده علی(شوهرم) فقط یه نوه دارن و اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من زهرا هستم نرس یا همون #پرستار، از موقع شیوع کرونا بیمارستان امام رضا (یا همون #رضا #انگوری) محل قرنطینه بیماران کرونایی شد که متاسفانه من همین جا کار میکنم ماجرا از اونجا شروع شد که وقتی علایم کرونا رو در خودم دیدم (که البته بعدها فهمیدم یه سرما…

  • این داستان تقدیم به شما من اسمم امیره و اسم زنم #ثریا . من ٣٠ سالمه و ثریا ٢٦ سالشه و دو ساله ازدواج كردیم. من یه برادرخانم دارم اسمش بهنامه و ١٨ سالشه. یه روز شهریور بود تصمیم گرفتیم بریم #ابگرم لاریجان. بهنام رو هم خودمون بردیم. وقتی رسیدیم یه سوییت اجاره كردیم كه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان من حسینم 33 سالمه خانمم پریسا30سالشه 5ساله ازدواج کردیم برادرزنمم 43 سالشه 3 تادختر داره…   دو سال پیش خونه برادرزنم بودیم خانمم صدام زد توی اتاق دیدم کنار نگار برادرزاده بزرگش نشسته نگار واقعا خوشگله مخصوصا با ارایش اون موقع 16سالش بود دیدم سرش پایین گفت…

  • این داستان تقدیم به شما پروین هستم میخوام داستانم رو براتون تعریف کنم منو رامین پونزده ساله ازدواج کردیم و دوتا بچه داریم و تو این مدت هیچی از عشق و دوست داشتن نفهمیدم از بس که شوهرم به فکر پول بود و کار تا اینکه شش ماه پیش تصمیم گرفتیم یک مدت از هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من فرهاد هست ۳۵ سالمه و همسرم شادی جون ۳۳ سالشه ، خب داستانم در مورد #فانتزی #کاکولدی هست . من قبل از اینکه ازدواج کنم این فانتزی را داشتم و دوست داشتم با زنی ازدواج کنم که اونم از این فانتزیها خوشش بیاد ، پیدا کردن…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان سامان هستم ٢٠ سالمه يه پسر خاله دارم به اسم شاهين كه يكسال از من كوچيك تر من با شاهين خيلي رفيقيم و هميشه تو كون هم بوديم و تقريبا از ١٢ ١٣ سالگي باهم جق ميزديم راحت كيرمونو به هم نشون ميداديم يا براي همو ميخورديم وقتي…

  • این داستان تقدیم به شما یه #بوتیک تو خیابون #میرداماد داشتم. بخاطر نوع جنسی میاوردم، مشتریهام عمدتا زنها و دخترای پولدار بودن. عمدتا مانتوهای #مجلسی تو ویترین میگذاشتم، اما در کنار اونها لباسهای زنونه خارجی – عمدتا ترک – هم میاوردم. اینها معمولا جنس هایی مثل تی شرت، پیراهن یا شلوار و شلوارک های طرحدار،…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان بر میگرده بعد ازدواج من با خانم ستاره یک روزی رفته بودیم با باجناقم و خانمش سارا #باغ که قبل بهتون گفته بودم باغ به نام پدر خانمم بود ماتوی باغ نزدیک شب چله اون جا بودیم کنار شومینه نشسته بودیم بساط خوردن هم براه بود بعد اینکه…