این داستان تقدیم به شما کولاکِ برف و سرما بیداد می کرد در منزلم به صدا در آمد مدرسه تعطیل بود دخترِ صاحبخانه صدایم کرد مهمان دارید.. از تک اتاقی در کنج حیاط سمت نسار با پله ای تیز که اغلب پوشیده از یخ بود و نرده ای چوبی زهوار در رفته در یک سمتش…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم علی 32 سالم و تهران زندگی میکنیم اسم خانممم شبنم و 30 سالش یک زن سفید توپر قدشم 164 با یک بدن سکسی شبنم تو سکس عالی بود و همه جور سکس میکردیم پارسال سال 98 رفتیم خونه بچه خواهرش تو شهرک غرب تهران فریبا 28 سالش و…
این داستان تقدیم به شما من #پریا هستم. یک دختر 25 ساله که تازه دوره پزشکی رو گذروندم و بعنوان پزشک آماده گذروندن طرح میشم. پدرم رو در سن ده سالگی از دست دادم و با مادرم زندگی میکنم. مادرم یک زن 42 ساله زیباست که خیلی دوستش دارم و بهترین دوست زندگی منه. اکثر…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محمد از روستاهای نزدیک #تبریز هستم #سرگذشت و داستانهای سایت شما را خوندم خواستم خاطرات خودم را بنویسم ببخشید زیاد وارد نیستم 18 ساله بودم داداش از خود بزرگترم که 7 سال از من بزرگه با دختری بنام مارال که 17 سال داشت ازدواج کرد من تو تبریز…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم معصومه است 42 سالمه شوهرم بخاطر قند بالا مدتهاست نمی تونه سکس کنه #کیرش بلند نمی شه نزدیک به سه سال بود سکسی نداشتیم من عاشق عموی شوهرم بودم از روز عروسی همش دوس داشتم با اون ازدواج می کردم یا حداقل با او سکس کنم.28 اردیبهشت تولدم…
این داستان تقدیم به شما سلام من صمد هستم و این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعیته من 16سالمه باقدی بلند و کیر کلفت و دراز من یه خاله داشتم که اسمش مهساس #خاله مهسام اینا خیلی پول دار بودن و 2تا هم بچه داشت که یکیش پسر بود و یکیش دختر…
این داستان تقدیم به شما فنجون قهوه رو از روی میز کارم برداشتم لک #قهوه رو کاغذسفید نقش بست #فنجون رو به لبم که گرفتم تلخیش اذیتم کرد با اینکه شکر داخلش ریخته بودم هم نزده بودم .ی لحظه چه تناقض تلخی رو برام زنده کرد شیرینی قهوه ته فنجون گرفتار تلخی قهوه روی فنجون…
این داستان تقدیم به شما سلام پوریا هستم 44 ساله بسیار شبیه به زنده یاد مادرم که در #حکایت قبلی چگونگی ارتباطم و قسمتی از زندگی او را توضیح دادم بیش از سه ساله مامانم فوت کرده ابتدا با دختری 30 ساله ای که پرده اش پاره بود خودش قبل از ازدواجمون اعترافم کرد به…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من مریمه ۴۰ سالمه و هیکل پری دارم پر که چه عرض کنم چاق… وزنم ۸۷ قدم ۱۶۸ سینه هام ۱۰۰ تا ۱۰۵ و کون گنده وو لرزونی دارم طوریه که وقتی تو جمع فامیلیم نگاه مردارو میفهمم وقتی میریم #بازار خیلی دسمالی میشم چون من پوششم بازه…
این داستان تقدیم به شما سلام از سایت شما خیلی سپاسگزارم چند روزی است به توصیه دوستم داستانهای سایتتون را می خونم کمکم کرد تا آرزوی #دوساله ام را امشب عملی کنم اسمم امین است 26 سالمه تیپ اروپایی ها هستم چون مادر مادر بزرگم رومانیایی بوده تو فامیل #بور و #بلوند زیاد داریم زن…
این داستان تقدیم به شما سلام من بابک ام این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مال همین امساله راستش امسال سال پشت کنکوری منه و همه تمرکزم رو گزاشته بودم رو درس خوندن(همه میدونن من کونم گشاده درس نمیخونم)خلاصه سره همین #قضیه یک سری کلاس هایی برداشته بودم با یکی از دوستای مامانم که…
این داستان تقدیم به شما خودمو معرفی می کنم (کاف . میم) 27 ساله از قروه کردستان حسابداری خوندم کارهای مقطعی داشتم میشه گفت بیکارم املاک کشاورزی با عموهایم در دهگلان داریم اونجا بیشتر مشغولم چندی پیش بطور اتفاقی با سایت شهوتناک آشنا شدم وارد صد داستانش شدم خیلی از داستانهایش را خواندم از عذاب…