این داستان تقدیم به شما در بزرگم حاج ملک از افراد پر نفوذ و پول دار شهر بود پدرم(رضا) که تک پسرش بود رو فرستاد فرانسه واسه تحصیلات عالیه پدرم تو رشته معماری مدرکش و گرفت و برگشت کم کم پای جایی پا حاج ملک گذاشت و ادم پرنفوذی شد با دختر یکی از سیاسیون…
این داستان تقدیم به شما بالاخره دلو به دریا زدیم. من و همسرم آزیتا مسته مست بودیم. تصمیم گرفتیم فانتزیمونو علمی کنیم. یک هفته بود که با پسر بدنساز حشری تو اینستاگرام چت میکردیم و حالا تصمیم گرفتیم که بگیم بیاد و امشب ترتیب هردومونو بده. برامون تحریک کننده بود که ترتیب یک زن و…
این داستان تقدیم به شما در روستای دور افتاده اراک توی خانواده پر جمعیت داخل یک عمارت چند خانه ای که هر کدام مال برادری و زنشو بچه ها بود زندگی می کردم اخرین پسر خانواده بودم ته تغاری خواهر کوچکم بود که دوسال اختلاف سنی داشتیم اونقدر زیبا بود و سریع قد کشید تو…
این داستان تقدیم به شما سلام من آرمینم 20 سالمه اصفهان زندگی میکنم یه خواهر و برادر دوقلو دارم که 12 سالشونه و یه خواهر کوچیکتر که 6 سالشه این خاطرات توی چند قسمت نوشته میشه پس لطفا صبور باشین… من خوزستان زندگی میکردم تا اینکه از کلاس سوم دبستان انتقالی گرفتیم و به یکی…
این داستان تقدیم به شما سلام من ایلیا هستم ساکن تهران و قراره ماجرای سکسی که با زن دایین داشتم براتون تعریف کنم و ماجرا مال ۳ سال پیش هست و الان ۱۸ سال دارم با یه کیر ۲۲ سانتی. داستان از اونجایی شروع میشه که ما با خانواده رفتیم مسافرت به تبریز و تو…
این داستان تقدیم به شما اومدم قضیه منو خواهرزاده متاهلم که دو سال از خودم بزرگتره و واستون بگم . من ۲۴ سالم اون ۲۶ سالش . یه بچه سه سالم داره ک. اون شب بعد سکس اولمون ک تو اتاقشون رو تختشون بود و کلا در اتاق بستن تا تموم شدنشو لباس پوشیدنش همش…
این داستان تقدیم به شما موتور سواری اسمم حسن 26 ساله از خرمدره ی زنجان مزرعه ی بزرگی داریم سه برادر و سه خواهریم برادر بزرگم اصفهان کارخونه اسفالت داره بزرگتر از همه ماست زنشم اصفهانی بی ریختیه من آخریشم 10 سال پیش عروسی کوچکترین خواهرم بود که 3 سال از من بزرگتره عروسی را تو…
این داستان تقدیم به شما خوش بحال هر دو تون کس و کون زن داداش چیز دیگری عشق عشق ممنوعه است کیف اش بی حد است نوش جونتون منم زن داداشی تو سن سال خودم دارم هر دو 25 سالمونه من مجردم تا حالا هیچ سکسی هم با هیچکس نداشته ام اونا یه بچه دارند…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان میخوام ماجرا یکی از دخترای #داف #اینستا رو براتون بگم که دبی کار میکنه بیشتر ولی و من خودم بار اول دبی کردمش ولی این ماجرا مال ایرانه که تعریف میکنم من یه کارگاه دارم تهران که کارم خوبه و راضیم و میخوام برم سر اصل ماجرا سریع…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان ارمان هستم.١٩سالمه دوسال قبل (تو ١٧سالگيم) يه داستان نوشتم به نام [گاييدن يه دختر بچه عرب تو استانبول] بعد دوسال كه دوباره وارد سايت شدم به داستان قبلم سر زدم و ديدگاهاتونو ديدم اول خواستم به اونايى كه سر اين قضيه ناراحت شدن بگم من خودم ادم نژاد…
این داستان تقدیم به شما قسمت سوم خاطرات دهه ی شصت خوب وقتی بعد از اتفاقاتی که افتاد از خودم بدم میومد یعنی زمانی که حشری نبودم با خودم فکر میکردم اخه کدوم برادری با ناموس خودش این کارا رو میکنه که من کردم ولی وقتی حشری میشدم افسارم دست کیرم بود نه عقل و…
این داستان تقدیم به شما سلام من ترانه هستم یه دختر که قدش ۱۷۸ هست با سینه های ۶۰ که نکش به بیرنه و کونی خوش فورم و کوسی بیمو و پوستی سفید که به برنزه میزنه و چهره ای زیبا و موهای بلند که تا زیر کمرم میاد و رنگش قهوهای تیره هست. داستان…