برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام من نادر هستم از دبی 28 سال دارم و مجرد . نمیدونم چرا تو مناطق گرمسیر مثل جنوب خودمون یا کشورهای خلیج فارس آدم احساس گی بودن بهش دست میده ؟ البته من که از نوجوونی با گی آشنا شدم و بعد در واقع عاشقش شدم به طوری که…

  • این داستان تقدیم به شما شاهین هستم 20 سالمه ما دو برادر و دو خواهریم خواهرام شیدا و شیوا هر دو ازدواج کردن برادرم شهرام 9 سال از من بزرگتره نزدیک سه سال است با دختر موطلایی خیلی خیلی زیبا و مهربان درست شکل هنرپیشگان خارجی بنام پریسا ازدواج کرده پیش ما زندگی می کنند…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سعیدم 22 ساله. یه خواهر به نام غزاله دارم ولی از بچگی غزل صداش می کردیم 24 سالشه منم 2 سال ازش کوچیکترم ماجرا برمیگرده به 3 سال پیش که 19 سالش بود اما قبل از هر چیز اینو بگم که اون از همون بچگی زمینه خراب شدن رو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.من اسمم عباس ۳۳ سالمه.زنم مرجان ۲۳ سالشه.داستان از اونجایی شروع شد که ما اومدیم تو یه آپارتمان.واحد روبرویی یه زوجی بودن زنش خیلی خوشگل بود.بعد یه مدت زنم یا اون زنه رابطشون خیلی گرم شد.یه شب وسط سکسمون زنم گفت پریسا ازت خیلی تعریف میکنه.اینم بگم زنم یه ساکر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام پری هستم 19 سالمه سفیدم و قدم 163 وزنم 58 و بدنی توپُر دارم ، از اون بدن سفیدای تپل که سرخ و سفیده بریم سر اصل مطلب، من با دوس پسرم مرتب سکس میکردم شاید هفته ای یه بار ولی تک پرش بودم. همه پوزیشنی تجربه کرده بودیم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ارمین هستم ۲۰ ساله این داستانی هم که میخوام بگم مال ۲ سال پیشه وقتی من ۱۸ سالم بود داستان از اینجا شروع میشه که من یه مدت روی خالم سیخ کرده بودم هر چقد جق میزدم بیشتر حشری میشدم خاله من اسمش خاطره هستش چون خونه مادر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام داستانی که تعریف میکنم حدود سه سال پیش هست که عصر تابستان بود و نزدیک های ساعت هفت داشتم تو یکی از خیابان های اصلی کرج دور میزدم که خانومی با یک دختر شش ساله منتظر ماشین بود چون شیشه ها بالا بود و دیگه نپرسیدن کجا میری اونم…

  • این داستان تقدیم به شما داستانهای شهوتناک را خواندم جالب بودند منم داستان خودم را می نویسم امیرحسین هستم 25 ساله از یکی از شهرستانهای همدان تازه به دانشگاه بوعلی وارد شده بودم تابستان بود شهرستان بودم مادرم گفت زن داداشت باید بره دکتر متخصص خودش تو همدان داداشت نیست ببرش دکتر از زن داداشم…

  • این داستان تقدیم به شما همیشه سعی می کردم که دوست پسر وفاداری باشم اما در واقعیت این شکلی نبود. من و ندا پنج سالی با هم زندگی کردیم یک روز که به خونه اومدم، ندا بهم گفت که دیگه همه چی تمومه. از من فاصله میگرفت و حتی نمیزاشت که بهش دست بزنم. خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما پژمان هستم یک مهندس 35 ساله با قد 180 و وزن 100. زیاد ورزش میکنم و هیکل روفرمی دارم. سفید و کم مو. سه روزه که برای ماموریت کاری قشم اومدم و تو هتلی مقیمم. عصرها اینجا حوصله ام سر میره. امروز تصمیم گرفتم برم و چرخی در شهر بزنم.…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم فرید هس اصفهانم ۲۵ سالمه و این داستان برا ۳ سال پیشه. قدم ۱۷۸ وزنم ۷۵ قیافه و هیکل معمولی. کیرم ۱۴ سانته و قطرشم ۴ سانت. داستان واقعیه ولی چون با جزئیات میگم طولانیه دوس نداشتید نخونید. بابام پسر بزرگ خانوادس. تا یادمه کل خانواده برای ازدواج…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من فاطمه هست که همه دوستام و خانواده منو فاطی صدا میکنند من یه دختر ۲۱ساله حشری ام سایز سینه هام ۷۵ هستش سفید پوستم و باسن خوشم فرم با رون هایی پر و گوشتی دارم و یه خانواده چهار نفره هستیم که پدر و مادر شغل…