این داستان تقدیم به شما من سامان هستم 33 سال یک رفیق قدیمی داشتم که حدود 10 سال خبری ازش نبود. اتفاقی توی نمایشگاه ساختمان دیدمش. کلی ذوق کرد و منو باغش دعوت کرد. فرداش بهش زنگ زدم و گفتم که من با همسرم میام. کلی استقبال کرد. حدود ساعت 7 عصر برای رفتن آماده…
این داستان تقدیم به شما سلام محسن هستم خیلی #شهوانی هستم 19 سالمه زنداداشم 32 سالشه اسمش اناهیتاست 160 قد 70 کیلو وزن با سينه های 80 و کون خیلی بزرگ همیشه دید میزدمش و اگه میشه کیرمو یه جوری که شک نکنه میمالیدم رو کون بزرگش یه بار که داداشم رفته بود کیش ماموریت…
این داستان تقدیم به شما ساکهامون رو جلوی در میذاریم. اومدیم خونهی خاله مرضیه. خاله مرضیه زن دوست صمیمی بابام هست که تهران زندگی میکنن. من و مامان و بابا از شیراز اومدیم. ساکهامون جلوی دره و منتظریم در رو باز کنن. بعد از چمد لحظه در باز میشه و قامت خاله مرضیه نمایان میشه.…
این داستان تقدیم به شما سلام و درود خدمت شما اعضای سایت من پریسا هستم ۴۱سالمه متاهلم و یک دختر پونزده ساله دارم خاطره ای که میخوام تعریف کنم خیلی وقته میخوام بنویسم ولی وقت نمیشد ما یک فامیل دوری داریم به اسم فرهاد که متاهل و چند تا هم بچه داره و شصت سالشه…
این داستان تقدیم به شما ادمین: در این رمان از عناصر مذهبی دین خرافی اسلام و فرقه ی عقب مانده ی شیعه استفاده شده و این رمان صرفا به دلیل داشتن موضوع سکسی در وبسایت شهوتناک منتشر میشود. شهوتناک به هیچ عنوان برای توهمات وحشیانه ی اعراب بدوی ارزش و احترامی قائل نیست و به…
این داستان تقدیم به شما سلام میخوام داستان سکس یهوییمون با یه میلف رسیده رو براتون تعریف کنم دیروز من و رفیقم علی داشتیم از نازی آباد رد میشدیم همینجوری که راه میرفتیم به دخترا تیکه مینداختیم دو سه تا دختر داشتن رد میشدن که من گفتم بنده های خدا کلی پول دادن دماغ و…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه میلاد هستم 37 ساله از ابر شهر ایران تهران بزرگ جاده خاوران به لطف خانمهای فامیل و دوستان مجردم … اندامی ورزشکاری نه به آن پیچیدگی عضلات که با داروها درست می کنند رنگ پوستم سبزه روشن است مثل مامانم قدم 185 وزنم 82 رنگ چشام تیله…
این داستان تقدیم به شما سلام من ترانه هستم و این دومین داستان سکسمه که میخوام بگم… دفعه اول سکس که به زور گاییده شده بودم و از اون به بعد من سکس نداشتم تا دو یا سه سال که از دانشگاه هم فارغ تحصیل شدم و رفتم سر کار و شغلم طراحی داخلی هست…
این داستان تقدیم به شما سلام سجاد هستم 23 ساله از قم پدرم غلام مادرم سهیلا و اصالتا ترک زبان هستند خونه هنوزم ترکی حرف می زنند از سال 60 در قم ساکنند ما سه برادر و سه خواهریم همه با اختلاف سنی 2 تا 4 سال از هم من ته تغاری هستم به ترتیب…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه اونهایی که نقد را به نسیه طمع نمی کنند در ابتدا باید قبلا شرح می دادم که ازدواج خسرو سومین ازدواجش است قبلا دو بار ازدواج کرده اولی بعلت بچه دار نشدن خانمش جدا شدند مامانش (خالم) بزور خودش طلاقشو داد دومین ازدواج ناموفقش با سمیرا دختر…
این داستان تقدیم به شما طبق معمول هر روز ساعت ۴ صبح بیدار شدم. برنامه هر روزمه ؛ حمام و اصلاح چپه تراش ؛ عطر و اودکلن؛ لباسهای اتو کشیده و کفشهای واکس زده… آماده شدم و صبحانه خوردم و مثل همیشه راس ساعت ۵:۳۰ سرویس سواری شرکت اومد و نشستم حرکت کردیم سمت کارخونه.…
این داستان تقدیم به شما سلام. من سمانه ام ۲۳ سالمه یه دختر سفید پوست مو مشکی قدم ۱۵۵ وزنم هم ۵۷ کیلو تو ۱۸ سالگی با علی ازدواج کردم البته الان جدا شدیم ۱ سال از ازدواج ما گذشت من دختر هاتی بودم اما اون مشکل زود انزالی و مشکلات دیگه داشت به طوری…