برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام  دوستان. اسمم شایانه و موضوع داستان که واقعی هستش و کس شعر نیست مال چن سال پیشه… *** الان بیست و شش سالمه ولی حدود ده سال پیش که شونزده سالم بود و انصافا خود کونی بودم یه کون گرد و قلمبه و بی مو داشتم که از ده…

  • این داستان تقدیم به شما   با سلام من میلاد هستم ۲۱ سالمه قدم ۱۷۸ وزنم ۶۵ علی ۲۱ سالشه و ۱۸. قدشه وزنشم ۷۰ کیلوا جفتمون لاغریم همون ک خودم دوس دارم خوشکل نیسم زیاد.ولی زشتم نیسم قیافم معمولیه من از بچکی با دوستام زیاد سکس داشتمو همیشه دوطرفه بود حتی با علی.حالا بریم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.داستانی که میخام تعریف کنم مر بوط به سال 94 هست.من بچه بلوچم وتو  شهر مرزی سراوان زندگی می کنم .متولد 1372مجرد … *** تو شهر ما (سراوان) شغل بیشتر از مردم قاچاقه تقریبا 50%منم سال 93 بود که با هزار جور این در و اون در زد ن و…

  • این داستان تقدیم به شما جان میتونست به محض وارد شدن بوشو حس کنه.عطر (Jimmy Choo ) بود و عطر مورد علاقه زنش.خیلی مطبوع و خوشایند بود.کیت از اشپزخونه دراومد و به کمکش کرد تا کتش رو دربیاره.قبل اینکه کتو از دستش بگیره و اویزون کنه اونو بوسید.کیت نه تنها بوی خوبی میداد بلکه خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من 17 سالمه و بخدا این خاطرم واقعی و شاید تنها جاییه که تونستم انتشارش بدم… *** من تو سن چهار ده سالگی تقریبا قرآن رو حفظ بودم،اما در روخوانی مشکلاتی داشتم و در سن 15 سالگی از طریق یکی از آشنایان به اقای طوسی معرفی شدم،میگفتن این…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من هومن هستم الان 32 سالمه . كسي كه كون ميده يا بهش تجاوز ميشه در بچگي ديگه نميتونه كون دادن رو ترك كنه . هميشه كسي كه باعث اينكار در من شد رو نفرين ميكنم چون واقعا ديگه نميتونم كون دادن رو ترك كنم… ***   هميشه تو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من سیروس هستم و۴۰ سالمه و میخوام سکس خودم رو با خواهر زن عزیزم رباب که مربوط به یه ماه پیش میشه رو براتون تعریف بکنم… *** رباب یه زن تقریبا ۱۷۵ قد و ۸۵ کیلو وزن و ۳۶ سالس که خیلی زن حشری و شوخ طبعی هست که…

  • این داستان تقدیم به شما ۵.۶ ماه از دوستیمون میگذشت تو این مدت رابطمون محدود شده بود به کافی شاپ و گاهی دور زدن با موتور تو خیابونا جفتمون یه چیزی بیشتر ازین میخواستیم۳.۴ روز از سال نو گذشته بود خونوادش رفته بودن مسافرت وقتی وارد خونشون شدم یه حال بزرگ بود که پله می…

  • این داستان تقدیم به شما سلام عسل هستم  25 ساله. 1ساله ازدواج کردم. خیلیم حشریم… *** دوماه پیش تصمیم گرفتیم بریم شمال, عاشق موزیک هستم تو ماشین صداشو زیاد کرده بودم همراهش میخوندمو لوندی میکردم,گاهی هم سمت گردن شوهرم میرفتم,خودمو لوس میکردم,احساس میکردم حالم داره خراب میشه,تو مسافرتا دامن میپوشم راحت تره خودمو میمالوندم به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام كيان هستم ١٩ سالمه قدم ١٧٣ قيافه معمولي دارم بندرعباس زندگي ميكنم… *** داستان از اونجا ميشه كه من من تو حرف زدنو مخ زدن دخترا تو سنه خودم خوب بودم! راهنمايى بودمو ١٣ يا ١٤ سال بيشتر نداشتم رابطه با جنس مخالف خيلي خيلي خوب بودم و هميشه…

  • این داستان تقدیم به شما وقتی فرشاد واسه اولین بار لبامو بوسید خیلی خجالت کشیدم ولی دلچسب بود وقتی لبامو میخورد و زبونش رو تو دهنم میچرخوند منکه بلد نبودم ولی گذاشتم یه دل سیر لبامو بخوره بعد از اولین بوسه تو دیدارای بعدی چند بار دیگه همدیگرو بوسیدیم دیگه کم کم یاد گرفتم که…

  • این داستان تقدیم به شما دانشگاه قبول شدم یجورایی بزرگ هم شده بودم وهمچنان روزی چند مرتبه خدا رو شکر میکنم دیگه وقتی از در دانشگاه میخواستی بری تو مثل دوران مدرسه نبود که چند تا دست پشت سرهم کونم انگلول ونوازش کنه اینجا دیگه همه تو فکر تور کردن دخترا بودن هرچند کسایی هم…