برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما اول چند تا چیز بگم این داستان تو عسلویه اتفاق افتاده. من یه پسر 23 سالم به اسم محمد که تو یه شهر کوچک زندگی میکنم تو دانشگاه با یکی از بچه های دانشگاه به اسم جواد آشنا شدم که 31 سالش بود ما هم مسیر بودیم با ماشینش میومد…

  • این داستان تقدیم به شما وقتی دختر بودم همیشه دوس داشتم سکس مخفیانه داشته باشم ولی چون باکره بودم تصمیم گرفتم این برنامه رو به بعد از ازدواج موکول کنم و بلاخره ۲۲ سالگی ازدواج کردم، سه سال بعد تو سن ۲۵ سالگی یه روز که پسر خواهرم پیشم بود و شوهرم هم خونه نبود…

  • این داستان تقدیم به شما این خاطره مربوط به یه مدت پیشه تازه تو یه شرکت به عنوان ویزیتور استخدام شده بودم ویه روز بعد تموم شدن کارم که ظهرهم گذشته بود رفتم پارک محلمون راه برم یه جا تو پارک موقع رد شدن چشمم به چشم یه دختر افتاد اونم زل زده بود به…

  • این داستان تقدیم به شما چند وقت پیش همسرم برای کارای اداری که داشت مرخصی ساعتی گرفته بود و کارش خوشبختانه زود تموم شد و سر راه اومد خونه. یه کم نشست و تقریبا ۲۰ دقیقه از پاسش مونده بود که خواست بره ولی از اونجایی که شیطونیم گل کرده بود نذاشتم و بغلش کردم.…

  • این داستان تقدیم به شما من عرفانه هستم 45 سال سن دارم و متاهل و دوتا بچه دختر بزرگم 19 سالشه و دانشجو دختر کوچیکم 9 سالشه و کلاس سوم ابتدایی ما خانواده آرومی هستیم و کاری به کار کسی نداریم قضیه اینه که چند سال پیش یکی از فامیلای شوهرم خیلی مزاحمم شد تا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم رامینه خاطره ای که براتون میخوام بگم برای زمان سربازیه وچون من لیسانس بودم بادرجه ستوان ۲ خدمت میکردم من خودم مشهدی هستم و تهران خدمت میکردم سال ۱۳۸۰ که هر ۲ هفته با اتوبوس ۴ شنبه تا شنبه میومدم خونه مشهد و چون پاسگاه‌های بین راهی ساک…

  • این داستان تقدیم به شما صبح یکشنبه بود که: زااااارت !!! با صدای گوز مامانم از خواب پریدم، دیدم مامانم داره بهم نگاه میکنه و میخنده. بعضی وقت‌ها برای شوخی ، مامانم کونشو میاره نزدیک صورتم و میگوزه. بلند شدم یه اسپنک بهش زدم گفتم راه بهتری برای بیدار کردنم پیدا نکردی، خندید و بوسم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام پرستو هستم ، وکیل دادگستری هستم ۳۸سالمه ، ۱۵۸قدم وزنم۶۱ موخرمایی و سفید پوستم . داستان مال زمانی است که ۲۶سالم بود و با پسرداییم بابک خیلی راحت بودم و بدون اینکه کسی متوجه بشه باهاش مدتی بود رابطه داشتم و بعد ازمدتی که باهاش سکس داشتم بهش گفتم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم سمانه ست یه دختر چادری و محجبه کامل و سفید پوست و ریزه میزه و بغلی ۵ سال بود با امیر ازدواج کرده بودم و حامله نمی‌شدم، از اونجایی که امیر سرد بود و کیر کوچولو زود انزال معتاد به خود ارضایی شده بودم فیلم پورن میدیدم ،یکی…

  • این داستان تقدیم به شما داخل اتوبوس در حال حرکت به سمت بندرعباس بودیم،نمیدونستم قرار بود چی به سرمون بیاد ولی میدونستم بهتر موندن تو تهرانه،پدر مادرمون کارمند بودن و بعد از همه فشار ها تحقیر ها و عذاب هایی که بهمون وارد کردند دو نفری تصمیم به فرار و شروع یه زندگی جدید رو…

  • این داستان تقدیم به شما برای اولین بار بود از افغانستان اومده بودم ایران.تنها چیزی که داشتم یه گوشی ساده بود و لباس تنم و امیدوار بودم یه کار خوب پیدا کنم که هم جای خواب داشته باشم و پولی در بیارم…یک هفته بعد از رسیدنم از طریق یکی از دوستانم که خیلی وقت بود…

  • این داستان تقدیم به شما من 29 ساله و مجرد هستم . تا 2 سال پیش ارتباطات زیادی رو تجربه کردم اما از 2 سال پیش تا الان ارتباطی با کسی نداشتم . ارتباط با جنس مخالف رو از دوران نوجوانی تجربه کردم که بیشتر قلیان بلوغ و سن عشق و عاشقی بود و نهایتا…