این داستان تقدیم به شما با صدای زنگ ساعت قدیمی و نوستالژیکی که از مادربزرگم بیادگار دارم از خواب بیدار شدم. ساعت 10 صبح توی شرکت جلسه دارم. مدیرعامل جدید شرکت میخواد گزارش فروش ماه گذشته رو براش ارائه بدم. دانیال همسرم زودتر از من بیدار شده بود و سرکارش رفته بود. جلوی آینه قدی…
این داستان تقدیم به شما من یه خاله دارم ک خیلی سکسیه قدش متوسطه ی کون خوش فرم و ممه ۷۵ داره اسم هارو تغییر دادم تو داستان ولی داستان واقعیه… یه روز خالم زنگ زد به مامانم و مارو برای ۳ شب بعد دعوت ب مهمونی کرد به مناسبت تولد پسرش و مامانم…
این داستان تقدیم به شما سلام به همگی٬ من مرجان 42 سالمه. 24 سال پیش ازدواج کردم و یه دختر به اسم مهرنوش دارم که 21 سالشه وترم 6 دانشگاهه. حسابداری می خونه. شوهرم فریدون 46 سالشه وبازاریه. یه کفش فروشی بزرگ تو بهترین نقطه شهر داره.یه زمانی خیلی همدیگرو دوست داشتیم.البته اون مال مدت…
این داستان تقدیم به شما قسمت قبل سلام مجدد دوستان من نسرین هستم و اما ادامه ماجرا همینطور که گفتم آقای احمدی شوهر افسانه منو دید که رسول رو پیاده کردم فردا به بهانه تعویض طلا رفتم مغازش طلا فروشی داره خواستم یه جوری بهش بگم که چیزی به افسانه نگه خلاصه از هر…
این داستان تقدیم به شما مامان من فاحشه بود. اما یه جنده ی خاص با شرایط خاص تر برای جندگی. درست ترش شاید این باشه که مامان من برای درآمد بیشتر، مجبور بود یه شغل دوم داشته باشه که درآمدش به نسبت زمانی که میبره زیاد باشه. سکس هم چیزی بود که میشد باهاش توی…
این داستان تقدیم به شما یه اتاق تو یه تو هتل تو مشهد کرایه کرده بودم و تمام وقتم توی هتل میگذشت حتی شبها هتل میخوابیدم. یکی از اتاقها در اختیار خودم داشتم که هیچ وقت کرایه نمیدادیم. کلی پرسنل داشتم سه چهار تا پذیرش گر. ۶تا خانوم برای نظافت اتاقها. و تعداد زیادی قسمت…
این داستان تقدیم به شما من دخترم و ۲۳ سالمه و متاهلم و همیشه با دیدن بدن زنای دیگه تحریک میشدم حدودا ۵ سالی هست متوجه شدم چقدر به همجنس خودم واکنش سکسی نشون میدم و خوشم میاد رو دخترای زیادیم حس دارم و خواهرم هم جزو اون دختراس همیشه تو فانتزی هامون و حین…
این داستان تقدیم به شما من برای کاری مجبور شدم برم رشت. اونجا خونه یکی از دوستای بابام به نام علی آقا مستقر شدم زمستون بود و حسن آقا و خانمش معلم بودن و میرفتن سر کارآنها یک دختر به نام هما داشتن که پشت کنکور مونده بود. و صبحها اون تمام کار خونه را…
این داستان تقدیم به شما اخطار : در صورتی که جنبه ی داستانهای خشن سکسی را ندارید از خوندن این داستان خودداری کنید و از تقلید ماجراهای این داستان هم به شدت خودداری کنید در غیر این صورت به شما برچسب سرباز گمنام امام زمان خواهد خورد. *** نسترن دیر کرده بود…قرارشان ضلع شمال میدان…
این داستان تقدیم به شما با سلام به همه عزیزان حشربالا و هات… سال دوم دبیرستان بودم دوستم عماد که بچه محل بودیم همکلاسیم هم بود و هردومون خیلی شیطونی میکردیم و بیشتر اوقات خونشون خالی بود میرفتن دهات کشاورزی میکردن و عماد هم میموند خونه و منم میرفتم پیشش و با هم فیلم…
این داستان تقدیم به شما همینطور که از تراس به منظره شهر تو شب زل زده بودم اخرین کام رو از سیگار بین لب هام گرفتم و تو جا سیگاری روی میز خاموشش کردم کفش هام رو در آوردم و گذاشتم پا هام کمی هوا بخوره هیچوقت میونه خوبی با پاشنه بلند نداشتم به قول…
این داستان تقدیم به شما وقتی نوجوان بودم پسرعمویم که دو سه سال از من بزرگتر بود گاهی من را یواشکی انگشت می کرد . بیشتر این کار را وقتی در خواب بودم انجام می داد . پدرم یک تولیدی کوچک داشت و پسرعمویم برای کار و کمک به خانه ما می آمد و شبها…