این داستان تقدیم به شما من تپلم و خوش قیافه؛ البته بچگی پرفراز و نشیبی داشتم، پسرعمه ام توی سن کم به من تجاوز کرد، درست یادم میاد که 6 ساله بودم که پسرعمه 18ساله ام به زور خودش رو به من تحمیل کرد، مجبورم کرد تا کیرش رو براش بخورم… اصلا حال خوبی…
این داستان تقدیم به شما سلام سامانم 22 ساله از تهران من گی زیاد داشتم ولی میخوام یه سکس با یه مرد 48 ساله را براتون بگم… *** یه زوز تو میدان ازادی تو دستشویی بودم یه شماره دیدم برداشتم بهش اس دادم خودش زنگ زد و حرف زدیم قزارگذاشتیم گفت من کیر خوبی دارم…
این داستان تقدیم به شما احمد هستم و 27 سال سن دارم و الآن نامزد دارم ولی ماجرا مربوط به دو سال پیش و دوران مجردی است. توی یه صندوق اعتباری کار میکنم، از این صندوقهای قرضالحسنه که شهری است و هر شهر چندتایی داره! کارمون هم گرفتن پول از مردم و دادن وام بدون…
این داستان تقدیم به شما اولین چیزی که باید راجع به من بدونید اینه که من یک فاحشه هستم بعد از دانشگاه مثل خیلی از دوستام با هدف یه شغل با در آمد خوب یا حداقل یه شغل جذاب که سر و کار آدم با افراد خوشتیپ و کلا آدم حسابی باشه،اومدم تهران!ولی خوب این…
این داستان تقدیم به شما اسم من محمده ۱۹ساله (این قضیه مال امساله سال۹۵) از رشت یه پسر نسبتا معمولی با صورت نسبتا جذاب و اندامی تراشیده و سکسی.به خاطر اینکه باشگاه میرم اندامم خیلی خوب و سکسی شده اما به هیشکی ندادم.رفیقای زیادی دارم وقتی عید شد و مدارس تعطیل شد با یکی از…
این داستان تقدیم به شما قهوه جوشو روشن کردمو به کابینت تکیه دادم …دستمو دراز کردمو بسته چیپسو از کنارم برداشتم یدونه که گذاشتم توی دهنم گوشیم زنگ خورد …چیپسو گذاشتم رو اوپن و رفتم سراغ گوشیم …سهیل ؟ جواب دادم :الو؟ …سهیل : سلام خانم … :علیک سلام چیه؟سحر خیز شدی؟ …سهیل: هیچی مگه…
این داستان تقدیم به شما خيلي وقت بود از دوستيمون ميگذشت اما حتي لبم ازم نگرفته بوديه شب كه قرار شد بريم بيرون گفت بريم ويلا توشانديز يه باغچه داشتن چون خانوادشم هم ايران نبودن خيالش راحت بود گفت بريم يه مشروبي بخوريم كنارهم(عمش باهاش زندگي ميكرد خونه نميشد بريم)منم كه خيلي وقت بود عاشقش…
این داستان تقدیم به شما سخت تر از خدمت سربازی، سخت تر از پوتین چرم و سخت تر از پست دادن توی برجک، غم عصر جمعه توی پادگان بود . کادری ها رفته بودند . بچه های شهر ساعتی گرفته بودن و من تنگ غروب داشت دلم از غصه میترکید و یاد الهام دیوونه ام…
این داستان تقدیم به شما سلام میخوام یه داستان کاملا حقیقی روبراتون بگم ولی از اسم خودم و طرف مقابل رو نمیگم … *** حدودا سه سال پیش بود که به همراه خانمم وخواهر خانمم وشوهرش ودختر خاله خانمم وشوهرش رفتیم مشهد روز اول گذشت وروز دوم صبح برای خرید به بازار های مشهد…
این داستان تقدیم به شما سلام این اولین داستان من و شهلاست… *** پنج سالی میشه با هم دوستیم و قصد ازدواج داریم من خیلی گرم و سکسی هستم و همیشه میترسیدم که شهلا داغ نباشه یه روز رفتم برسونمش سر کارش اخه کارمنده تو مسیر گفتم وقت داری بریم یه قهوه بخوریم قبول کرد…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه . من سارا هستم بیست و هفت سالمه سه ساله ازدواج کردم با امیر که با یه نفر شریکه وبوتیک دارن تو یکی از پاساژای تهران از خودم بگم 168.60 وزن و قدمه لیسانس زبان فرانسه دارم و چون بدنسازی و ورزش و کلاس رقص رفتم و…
این داستان تقدیم به شما اسم من عرفانه و اسم مامانم شبنمه ؛ مثه همه زنای ایرانی یه هیکل گوشتی داره ؛ سینه 90 ؛ کون بزرگ ؛ قدشم 170 و کوس تپلی داره … *** من بچه تک فرزندم و مامانم 19 سالش بوده که ازدواج کرده و 21 سالگی منو بدنیا آورده .…