این داستان تقدیم به شما لبامو به آرومی میک می زد. بدون اینکه لحظه ای هم از نوازشم غافل بشه کشفم میکرد. نقاط حساسی رو کشف میکرد که بعد کلی سکس با آدمای مختلف چیزی در موردش نمیدونستم و لذت بی نهایتش رو نچشیده بودم. این اولین تجربه ی لز من بود و حتی قبل…
این داستان تقدیم به شما از بچگی یادمه همیشه لباسای باز تنگ سکسی لختی میپوشید و کسو کون قلمبشو مینداخت بیرون. از بچگی یه حس سکسی بهش داشتم.همیشه وقتی بیرون میرفتیم یه تیپ هایی میزد که نگو. مثلا مانتو نازک و تنگ میپوشید زیرشم هیچی نمیپوشید حتی سوتینم نمیپوشید معمولنم نوک ممش میزد تابلو بیرون!یه…
این داستان تقدیم به شما سلام . من امیرم ۳ ماه دیگه ۱۸ سالم تموم میشه . ۱۷۵ قد و ۶۵ وزن دارم . یه کم سبزه هستم . خودم زیاد حس نمیکنم ولی از هرکی میپرسم میگه خوشگلی. در ضمن اهل قزوینم. من از بچه گی با پسر داییم کون کونک بازی میکردیم ولی…
این داستان تقدیم به شما سلام .من اسمم سعید و این خاطره مال قبل ماه رمضونه سال پیشه! *** من دوران سربازیم توی یکی از ایستگا های راه آهن بودم و تقریبا یکسال آخر خدمت دژبان بودم. یه سرباز شهرستان به اسم معین هم بود که از نظر سنی از من 7 سال کوچیکتر بود…
این داستان تقدیم به شما سلام. این داستان مال چند روز پیشه… *** سه شنبه یا چهارشنبه بود که سوار اتوبوس بی آر تی خط آزادی-تهرانپارس شدم. انقدر شلوغ بود که جا برای نفس کشیدن نبود. دیدم یکی دستشو میزنه به پام؛ عکس العملی نشون ندادم. دستام رو به میله بالا سرم گرفته بودم و…
این داستان تقدیم به شما سلام.اسمم محمده و 17سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به یه ماه پیش… *** من بدن کم مویی دارمو همیشه تو چشمم.خیلی دوست داشتم کون بدم ولی از آبروم میترسیدم برای همین وقتی میرفتم حموم با خیار خودمو ارضا میکردم.از بس خیار تو کونم رفته…
این داستان تقدیم به شما اسم من شهرامه و 30 سالمه. *** 2 سال پيش که دربه در دنبال خونه مي گشتم و هر بنگاهي تو محلمون رو 100 بار شخم زده بودم يهو به يه مورد مناسب وتقريبا ارزوني برخورد کردم طرف يه پيرمرد70-80 ساله بودکه اومده بود بنگاه خونشو بسپره صاحب بنگاه هم…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. امیر هستم 37 سالمه میخوام خاطره خودمو خواهرزن قبلیمو براتون بنویسم دوازده سال پیش ازدواج کردم دوسالی از ازدواجمون میگذشت بعد از کلی درد سر و دکتر رفتن خانمم باردار شد اما پنج ماه بعدش بچه سقط شد خانمم از نظر روحی روانی بهم ریخت تحت نظر دکتر…
این داستان تقدیم به شما هفته ی قبل پنجاه ساله شدم. توی بحران میانسالی بودم و میخواستم با یه جشن تولد عالی حال و هوام رو عوض کنم. تنها فانتزی سکسی من، یک سکس سه نفره با حضور یه زن دیگه بود. همسرم زیبای من، مری، قبول کرده بود که آرزوی من رو برآورده کنه…
این داستان تقدیم به شما سلام.من فرهادم 24 سالمه و میخوام خاطره ی سکسمو با یکی از معلم های کلاس زبانم تعریف کنم.من قدم 177 وزن 4،70سال بادی بیلدینگ کردم و سیکس پکو سینه هام ردیفه اما این موضوع برمیگرده به دوران نوجوونیه من زمانی ک 19 سالم بود و تازه ب قول معروف دم…
این داستان تقدیم به شما هوا ابری،اما بارانی در کار نبود.شب قبل،آسمون به اندازه کافی، گریه های پاییزیش رو،ریخته بود. باد نچندان سردی،موهای خرمایی هستی رو تو صورتش ریخت. برای چند لحظه زیباییش چند برابر شد،اما فقط چند لحظه،چون با دستای ظریفش،موهاشو کامل داخل مقنعه سرمه ای رنگش،قایم کرد. با ذوق و خوشحالی که تو…
این داستان تقدیم به شما با سلام ..داستانم واقعیه ولی اسمها مستعار… داستان از اونجا شروع شد که برای ترک دادن پسر عمم چند روزی رفته بودم خونشون ..اخه خودمم سابقه ترک و تجربه زیاد داشتم..دانشجو بودم اون موقع و دفتر خاطراتم همیشه تو کیفم بود…نزدیک امتحانها بود و منم کیفمو با خودم برده…