این داستان تقدیم به شما هوا ابری،اما بارانی در کار نبود.شب قبل،آسمون به اندازه کافی، گریه های پاییزیش رو،ریخته بود. باد نچندان سردی،موهای خرمایی هستی رو تو صورتش ریخت. برای چند لحظه زیباییش چند برابر شد،اما فقط چند لحظه،چون با دستای ظریفش،موهاشو کامل داخل مقنعه سرمه ای رنگش،قایم کرد. با ذوق و خوشحالی که تو…
این داستان تقدیم به شما با سلام ..داستانم واقعیه ولی اسمها مستعار… داستان از اونجا شروع شد که برای ترک دادن پسر عمم چند روزی رفته بودم خونشون ..اخه خودمم سابقه ترک و تجربه زیاد داشتم..دانشجو بودم اون موقع و دفتر خاطراتم همیشه تو کیفم بود…نزدیک امتحانها بود و منم کیفمو با خودم برده…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز این داستان عاشقانه قشنگی هست که آخرش با خوشی وخوبی تموم میشه و کاملا واقعیه. من جعفر… ببخشین یعنی محمدم ۲۵سالمه و الان ازدواج کردم و اسم زنم ندا هست داستان از اونجایی شروع شد که من عاشق فوتبال بودم و هفته ای سه بار میرفتم سالن…
این داستان تقدیم به شما سلام من شیرینم عاشق سکسم الان 20 سالمه میخوام اولین سکسم با دوست پسرم رو بگم… *** اسمش بهنامه و سنش 27 ده سال از من بزرگتره اون زمان 17 ساله بودم من دختر سبزه و قد بلندی ام سینه هام 70 یا 75 بود البته باسن بزرگی نداشتم و…
این داستان تقدیم به شما از حس کردن اونهمه آبی که توی کس تب دارم فوران میکرد هیجان زده بودم. پسر جوونی رو روبروم می دیدم که کیرشو تو دهن گرم و نرمم کرده بود و با انگشتاش آبمو روی پاهام پخش میکرد. میتونستم به راحتی ذهنشو بخونم. داشت فکر میکرد که کس نازمو از…
این داستان تقدیم به شما اون روز سر کلاس آموزشگاه حسابی خسته و کلافه شده بودم. بعد کلاس امید آمده بود و سوالات درسهای قبلی رو میپرسید. من هم خسته بودم و هم دوست داشتم باهاش لاس بزنم با خستگی و کلافگی جوابش رو میدادم. پسر خوشگلی بود چشمای رنگی داشت و سینههاش هم کمی…
این داستان تقدیم به شما من مینا ۲۵ ساله،قد بلند لاغر،با موهای کوتاه،تیپمم همیشه اسپرت چون ورزشکار هستم،تو باشگاه استخر مدرسه خیلی همیشه واسه دخترای دیگه جذاب بودم،پارسال یه کار پیدا کرده بودم طرفهای میرداماد بود،خونمون غرب تهران بود واسه همین همیشه با مترو میرفتم شرکت. *** خلاصه هر روز راس ساعت ۷:۴۵ مترو صادقیه…
این داستان تقدیم به شما باسلام خدمت همه دوستان شهوتی من میخوام برای اولین باز یکی از داستان های سکس خودمو که با زن داییم اتفاق افتاد رو براتون بگم که یک هفته پیش بود… *** من اسمم امیرعلی هست 28 سالمه و نسبتا اندام و قیافه خوبی هم دارم که همین موضوع باعث شده…
این داستان تقدیم به شما سلام. پرهامم… تابستونی بود که سال سوم راهنمایی رو تموم کرده بودم معدلم 20 شده بود و بابایی یه دوچرخه دنده ای کمک فنر دار برام گرفته بود و مامانمم بیشتر بهم اجازه میداد تو کوچه بازی کنم پویان دوست صمیمیم بود مثل خودم خوشکل وسفید بود با چشمهای…
این داستان تقدیم به شما سلام من سامان 26 ساله هستم . داستان از اونجایی شروع شد که منو دو تا از دوستام چند وقتی راجب ( ادمین: راجب غلطه ، بنویسید راجع به . اگه عرب یا تخم عرب هستید عربی رو درست بنویسید اگرم میخواید پارسی را پاس بدارید به جای راجب! بنویسید…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم مستعارمه هادی ساکن اردبیلم این داستان که مینویسم واقعی هست … *** حدود 4 یا 5 یا شش سالم بود مدرسه نمیرفتم اینو خوب یادمه داییم تازه متاهل شده بود و بعد مدتی برای کار رفت تهران چون زن داییم شبها تنها نمونه منو شبها میفرستادن پیشش بخوابم…
این داستان تقدیم به شما اسم خاطره من برای این شد این چون من و دوستم حمید و نرگس یک راز مشترک و افتضاح داریم چرا میگم افتضاح حالا براتون مینویسم اما به دلایلی که خودتون میدونید تمام اسامی و اسم شهرها عوض شدن و مستعار هستن … *** من و حمید از سن…