برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام. مجتبی هستم . قدم 179 و وزنم 65 هست و 17 سالمه . راستش من بلوغ جنسیم خیلی زود رس بود فک کنم تو 11 سالگی به بلوغ رسیدم . تو مشهد زندگی میکنم . این داستان در مورد گی با هم کلاسیامه که خیلی خوشگل و بدن نسبتا…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام خدمت دوستان گل من معین(مستعار) هستم سنم 21 قدم 178 وزنم 75 هستش داستان از اونجا شروع شد من از وقتی که به سن بلوغ رسیدم احساسم نسبت به پسرها بیشتر بود تا دخترها نه اینکه با دخترها نباشم اما بیشتر پسر های امروزی از دخترها کردنی تر هستن…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان در مورد بیغیرتی من و گاییده شدن زنم به دست فاکر خودمه. پس از اولین باری شروع میکنم که دوست جدیدم، تام بردلی، منو به اتاق خودش تو یکی از بهترین هتلا دعوت کرد و یه سری داستانا پیش اومد که منجر به سکس ما شد و منم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام مهدی ام ۳۷ساله بنا به شرایط شغلی ساکن تهرانم. همسرم پانته آ ۳۳ساله… *** با همسرم زندگی ایده آلی دارم وتو شرایط نرمالی هستم.هم در آمد خودم خوبه هم وضع مالی خانواده همسرم عالیه. ۶سالی میشه عروسی کردیم که به خاطر ادامه تحصیل خانمم بچه دار نشدیم. پدر خانمم…

  • این داستان تقدیم به شما مهرداد مهرداد مهرررداااااد ای بابا این دیگه چی میخواد! -چیه چی شده عمو!؟ -این آنتن مون ریخته به هم بیا یه نیگا بنداز -باشه عمو یکم کار دارم الان میام -باشه پس من میرم بالا کارت تموم شد بیا. اخه نمیدونم کی به من گفت از این چیزا سر در…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان .   من نیما هستم ۳۱ سالمه.از بچگی همیشه خیلی به ظاهرو تیپم میرسیدم.ساعت ها وقت میزاشتم که موهامو درست کنم..طوری بودم که خانوادم میگفتن خوبه پسری اگه دختر بودی چیکار میکردی…از ۱۷ سالگی هم بدنسازی کار میکردم…تا ۲۶ سالگیم که مشغول به کار شدم هیچ کاری نمیکردم…

  • این داستان تقدیم به شما خیلی وقت بود که دیگه دوست دختر نداشتم! به خودم گفته بودم یه 20/30 تا جور میکنم که هر کدوم بهم زدن بگم به فلانم برو… (چون دیگه خسته شده بودم از ناز کشی و…) دوران چت قبل عید همین سال 95 ماه آبان بود دقیقآ یادمه با یه دختر…

  • این داستان تقدیم به شما … بابا بزرگ من حدود هشتاد و پنج سالش بود و فوق العاده آدم سرحال و شادابی بود که فوت کرد یکی دوسال قبل فوتش یه داستانی واسم تعریف کرد که هم آموزنده بود هم حشری کننده و مهیج .حقیقتش خیلی دوستش داشتم و هرهفته بااینکه فاصله محل زندگیم تا…

  • این داستان تقدیم به شما از وقتی انجا را مثلا از او رهن کرده بودم قرار مان این بود که برای خودش جایی پیدا کند . من تمام خوراکی هایی را که در طول هفته از هر جا جسته و دزدیده بودم به او دادم و گفته بودم برود . سرش را تکان داده بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من نازی هستم ۱۸سالمه داستانم برمیگرده به ده سال پیش دقیقا من اونموقع هشت سالم بود یه داداش بزرگتر دارم اسمش محمد هس که چهار سال بزرگتر از منه حالا ربطی به داداشم نداره ولی به هرحال باید بگم… *** من تو اون سن هنوز چیزی از کس و…

  • این داستان تقدیم به شما خانمم یه مدت توی دفتر وکیل کار میکرد. یعنی در اصل یه دفتر بود با دوتا اتاق که دوتا وکیل اونجا دفتر داشتن و زن من منشی اونا بود. اوایل که میخواست بره سر کار من یکی دوبار رفتم و با وکیلا سلام علیک و صحبت کردم. یکیشون سر و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستای گلم. اسمم دنیاست ۱۹سالمه.پوستم برنز وگندمی هست قدم ۱۶۳ وزنم ۶۰.هیکل تو پری دارم.مخصوصا رون هام که همیشه تو چشم هستن.چهره ام هم بد نیست چشمای قهوه ای و بینی عملی دارم.در کل ظریف هستم،و به عنوان یه دختر مورد پسند خیلی ها… *** من دوست…