این داستان تقدیم به شما سلام . این خاطره اولین لذت جنسی منه … حدود پانزده سالم بود یه شب مهمون خونه خاله م بوده چند خانواده با هم بودیم حدود بیست نفر یه پسر خاله دارم 5 سال از من بزرگتر شب موقع خواب من توی رختخواب با اون بودم خانم ها توی…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من یه پسرم مثل پسرای دیگه نزدیک 18سالمه هی اندازه ی سالارمونم بدک نیست اما مثل خرم نیست داستان من از اونجایی شروع میشه که مینا خانم که فک کنم دوسال از من بزرگتره و از فامیلای دورمونم هست که خودم به شخصه تا همین چن وقت…
این داستان تقدیم به شما سلام . من عسلم 19 سالمه چند ماهی میشه که چشمم به داستان سکسی ها میخوره یه جا دیدم که همه راحت اتفاقات بچگی و اولین سکسشونو مینویسن تصمیم گرفتم منم با تغییر اسم اون شخص و نگفتن شهر و نشونی،چیزیو که فقط بهترین دوستم میدونه و بگم مثل همه…
این داستان تقدیم به شما کاش میشد برگردم اوایل انقلاب، وقتی که ماجرای این خاطره اتفاق افتاد. خب نمیشه، ولی خاطره اش رو که میتونم برا خودم زنده کنم… *** ساعت از 9 شب گذشته بود که تلفن زنگ زد. هنوز نه موبایل بود نه تلفن بی سیم. بابام که پای تلویزیون چرت میزد گفت…
این داستان تقدیم به شما سلام . شهلا هستم جریانی که میگم مال زمان اول دبیرستانمه… *** الان 24سالمه دختر هاتی بودم ولی شیطونی نمیکردم جریان از اونجا شروع شد که مینو دوستم قرار بود بیاد خونمون بدنمو برام تمیز کنه همون اپلاسیون خلاصه مادرم و پدرم و داداشم رفتن خونه خالم چون دعوت بودن منم یه…
این داستان تقدیم به شما سلام. من حمیدم ۱۶ ساله ساکن تهران. خودتون میدونید یا اگه نمیدونید بدونید تمام داستان های سکس مادر دروغه و شکی نیست. شاید یه مادری احساس کمبود رابطه کافی داشته باشه ولی با پسرش سکس نمیکنه بلکه با یه فرد دیگه ای انجام میده. حتی ممکنه مادر سعی کنه از…
این داستان تقدیم به شما سلام من فؤاد هستم 26 ساله از جنوب خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سه سال پیش… *** دانشجوی مهندسی بودم. کارم و زندگیم شده بود درس و دانشگاه و ماشینم و دور دور توی یکی از خیابون های شهرمون. هر روز بعد از کلاس با…
این داستان تقدیم به شما تازه ازدواج کرده بودم و شوهرم خیلی هات بود ولی من خیلی هات نبودم بعضی وقتا میومدم میدیدم جلوی وب لخت شده داره کیرشو میماله منم کم کم حشری میشدم تا اینکه منو جلوی وب میکرد و سکس میکردیم. یه روز داشتم جلوی وب کوسمو نشون میدادم که شوهرم گفت…
این داستان تقدیم به شما سلام من الهامم 22 ساله چیزی که میخام براتون بنویسم داستانیه که باعث شد من از مامانم متنفر بشم. همونطوری که گفتم من 22 سالمه شغل بابام که کارخونه داره وضع مالی خوبی داریم.بابام اکثر مواقع یا خونه نیست،یا اصلا خارج از کشوره که ینی در اصل منو مامانم باهم…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من ارسلانه ، بچه خیابون ظهیرالاسلامم الان 55 سالمه ولی می خوام یه خاطره از سال 56 رو براتون تعریف کنم… *** خونه ما توی ظهیرالاسلام دو طبقه بود ( هنوز هم همونجا میشینم و خونه هم همونطور باقی مونده ) و پدرم طبقه بالاش رو می داد…
این داستان تقدیم به شما من سپهر 24 سالمه و مجردم و این اتفاق که امسال برام افتاده رو میخام براتون بنویسم . امیدوارم که خوشتون بیاد … *** دوساله که مغازه دارم و یه مغازه سوپر مارکت کنار مغازمه که صاحبش یه مرد چهل ساله ولی معتاد که خیلی اخلاق خوبی داره ولی به…
این داستان تقدیم به شما سلام . علی هستم از قم بیست پنج سالمه لاغر هستم با قیافه معمولی … *** من یه کاره جدید راه انداختم با دوستم حسن و یکسالی با هم کار کردیم ولی بخاطر شرایطه بد بازار باعث شد کارمونو جمع کنیم . چند شبی از تمام شدنه شراکتمون گزشته بود…