برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما تو اتوبوس بودیم داشتیم از مسافرت برمی گشتیم همسرم کنارم خواب بود منم نشسته بودم و به مناظر طبیعی نگاه می کردم .اتوبوس به یه رستوران بین راهی رسید در این حین وارد یه دستنداز شد و ایستاد کیف همسرم افتاد .متوجه نشد نمی خواستم بیدار شه بخاطر کیف خم…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام پویا هستم از وقتی که 15 ساله بودم جق میزدم و به کیر علاقه خاصی داشتم ، چون یکم مشکل بدنی داشتم به کسی نمی گفتم و کسی بهم شک نداشت . یادمه دانشگاه توی یکی از شهرهای استان اصفهان قبول شدم ، یک هم اتاقی داشتم به…

  • این داستان تقدیم به شما امروز می خوام یکی از بهترین تجربه های سکسم رو با دختر خواهر یکی از دوستام تعریف کنم . اسمش دالیاست هفده سالش بود سینه های خیلی بزرگی نسبت به سنش داشت قد متوسط با پوست خیلی سفید اندامش خیلی سکسی بود وای همین الانشم که اینارو مینویسم براش شق…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من دوران بچگی چند بار با دوستام سکس داشتم ولی زمانی که اونا منو میکردن من بیشتر حال میکردم،چون دوست نداشتم ابروم تو محله بره… *** تا یه روز با بچه ها یه جا وایساده بودیم که یه مرده از بغل ما رد شد واسه خودش حرف میزد،یکی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .اسمم هادیه 26 سالمه 2 ساله ازدواج کردم یه خواهر خانومم دارم به اسم مهسا 16 سالشه یه دختر لاغر ورزشکار اما خیلی خوشگل … *** داستان ما ازونجا شروع شد که از اول ازدواجمون مهسا خونه ما زیاد میومد یعنی همیشه خونه ما بود پیش من زیاد راحت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسی(مستعار) هستم 19 سال دارم… اولین بارم هست داستان مینیویسم و شاید زیاد مهیج نباشه، در عوض حقیقت هست و خیلی جنسی نیست! خب داستان از این جا شروع میشه، من 6 یا 7 سال داشتم و صبح یکی از روزای تابستون با مادرم رفتیم خونه خالم اونروز فقط…

  • این داستان تقدیم به شما اواسط زنگ اول بود. فضای کلاس، فضای بیکاری بود. نیمکتی که اون لحظه و تا آخر اون سال روش ‌می‌نشستم، کنار پنجره ای بود، رو به زمین فوتبال مدرسه؛ الان که حوصله‌ام سر رفته بود، به درختای سبز اونور پنجره نگاه میکردم. شونم داشت درد میگرفت. معلم کلاس کجا بود؟…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره برمیگرده به پاییز سال ۹۲… *** داستان از اونجا شروع میشه که یه روز پسر عموم اومد خونمون و گفت احسان یه شماره خیلی اذیتم میکنه و مدام تک میزنه و امون نمیده و حسابی کلافم کرده؛ گفتم دختره؟ گفت آره، گفتم چرا باش دوس نمیشی؟ گفت…

  • این داستان تقدیم به شما هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی خاطراتم از قوه مخیله من بیشتر باشه چون که من بیشتر اوقات در گذشته زندگی میکنم ، بعضیاشون منو قوی میکنن و بعضیاشون منو ضعیف میکنن و هرگز منو شکست نمیدن ، توی این دوره های آخر حس کردم باید خاطراتم رو دوباره…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ب همه دوستان. من امیر ۲۳سالمه با۷۳ کیلو وزن اهل یکی از شهرستان های شمال شرقی کشورم بهش میگن اسفراین خراسان شمالی .این ماجرا واسه تابستون سال ۹۳ خونه ما طوریه ک از در ورود ک میای تو ۲تا در داره ک یکیش خودمون میشینیم اون یکیو دادیم مستاجر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من حامده  ۲۵ سالمه و دانشجو… *** داستان بر میگرده به چند ماه پیش..زندایی من حدود ۳۰ سال سن داره سینه های سایز ۷۵ و هیکل عالی که اضافه وزن هیچی نداره برا شهوتی کردن من کافی بود و ۴ سال میشه عروسی کرده با داییم داییم یه…

  • این داستان تقدیم به شما قبلا دوست بوديم.حدود 4 سال. بعد از اين كه زن گرفتم با همه كات كردم. چند مدتي با هيچ كس نبودم.يك روز غروب زنگ زد و گفت بيا ببينمت.ميخواستم نرم اما نميدونم چي شد كه نتونستم نرم.رفتم .توي يك پارك ملاقات كرديم.شوهر كرده بود .خب خوشحال شدم و كلي حرف…