این داستان تقدیم به شما زنگ تلفن، حوري نازينني رو که توي خواب دم صبحي حريف عشق بازي من بود در هم پيچيد و تبديل کرد به پتوي مچاله شده اي زير شکمم. توي دلم ليچاري حواله گراهام بل کردم و با نگاهي به ساعت که چيزي بين 9 و 10 را نشان ميداد گوشي…
این داستان تقدیم به شما شوهرجان قرار بود بعد از دوهفته از سرکار برگرده و بمن گفته بود ک فردا شب میرسه خونه از اونجایی ک خیلی ادم مقید به تمیزی و خیلی دوس داره ک من همیشه سرحال باشم و زیبا رفتم ارایشگاه خواستم ک اپیلاسیون کنم و موهامم ک هم ریشه هاش دراومده…
این داستان تقدیم به شما سلام. شهاب هستم.20 ساله از کبودرآهنگ همدان.الان 1سالی میشه که اینجا زندگی میکنیم. پدرم خدابیامرز،ارتشی بود،ماموریت زیاد میرفت.نزدیک امتحانات نهایی بودم که خبر تصادفش تو جاده ی اصفهان رو برامون به تهران اوردن. موندیم من و مادر و خواهر و برادرم با یه خونه اجاره ای و یه پراید له…
این داستان تقدیم به شما این داستان مال قدیمه… اون موقع ها نه موبایل بود و نه اینترنت… و نه کسی تا سن 17 18 میدونست سکس چیه… منم استثنا نبودم و توی 18 سالگی هیچ آشنایی با سکس نداشتم و حتی میتونم بگم ازش میترسیدم… *** ما ساکن یکی از شهرستانهای اطراف شیراز داشتیم…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه... من الان سی سالمه و شغلم از اول آزاد بوده و الانم هستش. هیکلم درشته ولی ورزشکاری نیست معمولیه.قدم یکو نود و دو و وزنم نودو پنج فکرنکنم بد باشم یه تیپ اسپرت لش هم همیشه میزنم. این جریان که میخام بگم از سال تقریبا هشتادو پنج…
این داستان تقدیم به شما من گی نیستم ولی تنها گی که تا حالا انجام دادم رو براتون مینویسم ، امیدوارم خوشتون بیاد *** من از 17-18سالگی سکس رو شروع کردم تا الان که 30 سالمه تجربه های زیادی دارم بخاطر قد و هیکلی که داشتم خیلی بیشتر از سنم نشون میدادم و برا همینم…
این داستان تقدیم به شما مدتی پیش رفته بودم حموم بیرون که هم واجبی بزنم هم شهوتم بخوابه. علی آقا، دلاکه و مشت و مال میده. دفعه اول خواستم برم عمومی، داشتم لخت میشدم که گفت بریم نمره. من تو عمومی کیسه نمیکشم. گفتم باشه.خودش با شورت اومد و من لخت. گفتم اشکالی نداره، گفت…
این داستان تقدیم به شما همسایمون بود. منم 13 سالم بود. همیشه منو میدید میخندید و آدم خوش مشربی بود. اون موقع 45 سالش بود… *** یکروز داشتم میرفتم مدرسه که دیدم یه ماشین جلوم ترمز کرد. شناختمش و سلام و احوال پرسی . ازم پرسید کجا میرم و کدوم سمت که بهش گفتم و…
این داستان تقدیم به شما مادرم یه بار رفته بود چک آپ کامل. یکی از آزمایشهاش مربوط بود به آلرژی. بهش یه دستگاهی داده بودند که بایستی شب تا صبح به بدنش وصل میکرد. دستگاه عبارت بود از یک کمربند که روش یک قطعه الکترونیکی که مثل ساعت مچی کامپیوتری بود. به این قطعه شلنگی…
این داستان تقدیم به شما چند وقتی بود حسابی توو کف دختر همسایه استاد شده بودم لامصب قد کوچولو و هیکل آه ، شده بود سوژه جق ما ، از اونا بود که راحت دهنش راست کیر آدم بود اما کون و سینه ای خوبی داشت یه کون قمبل طاقچه ای ، برا اینکه تورش…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این داستان که میخام بگم برمیگرده به دوسال پیش که من بیست و یه سالم بود. من فوتبال بازی میکنم و عاشق این ورزشم. قد متوسط بدن سفید که همیشه بخاطر فوتبال همون یکم مویی که رو پاهام در میومد رو هم میزدم و یه هیکل که کلا…
این داستان تقدیم به شما در تب و تاب فیسبوک من با پسری آشنا شدم به نام رضا خیلی با هم کامنت بازی میکردیم تا اینکه یه روز قرار گذاشتم و از نزدیک دیدمش یکی از صحبتایی که بینمون رد و بدل شد صحبت دوستای مشترک فیسبوکیمون بود اون موقع یه دختری بود به نام…