این داستان تقدیم به شما سلام . اسم من علی و زنم رویا از اندام زنم بگم خیلی رو فرمه با سینه های 85 و کوس تنگ و کون گنده قد 170… *** یه روز با زنم سکس میکردیم و فیلم سوپر نگاه میکردیم دوتا مرد با یک زن سکس میکردن این صحنه ها زنمو…
این داستان تقدیم به شما زد و تو بیست سالگیِ ما بابابزرگم ،پدر مامانم ، یکی از زمین های مسخرهی گهیش رو فروخت و حسابی پولدار شد.داییم سریع یکی از زمین های خالی تک افتاده و در انتظار ویلا شدن، وسط ردیف ویلاهای اطراف کرج رو خرید و دِ برو که رفتی.ویلا رو بردن بالا…
این داستان تقدیم به شما سلام. وحید هستم که خاطره 13 سالگیم روقبلا نوشته بودم… *** 16 سالم بود و ماهی یکی دوبار با حسن رابطه داشتم در حد لاپایی و یا دستمالی اون و ارضا شدنش. یواش یواش خوشم اومده بود و از اینکه منو در اختیار خودش داشت لذت میبردم. خیلی خوب اولین…
این داستان تقدیم به شما باران هستم ۱۹سالمه دانشجو هستم ….قدم ۱۶۳ وزن ۶۰کیلو سفیدم سینه وکون تپلی هم دارم دوستام میگن که خوشگلم.وعشقمم رامین ۲۹سالشه قد وبلند خوشتیپ هیکلشم خیلی عالیه کیرشم کلفت و۲۳سانت… میخوام خاطره سکس خودم وعشقم رامین براتون تعریف کنم .. *** ترم تموم شده بود امروز اخرین امتحان مون بود…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من مبینم و یه بار دیگه یکی از خاطراتمو اینجا گزاشتم که مربوط می شد به گی من با دوستم متین. من عادت ندارم خاطره هامو نصفه نیمه تعریف کنم و ببخشید که یکم طولانی شد ولی مطمنم حتی اگه داستان قبلیمو نخونده باشین بازم لذت میبرین ازش……
این داستان تقدیم به شما وسطای زمستون بود و هوا سرد. زیر نور پلیس راه منتظر وسیله ای بودم تا خودم رو به شهری که در اون درس میخوندم برسونم, نگاه هایی رو رو خودم حس میکردم ولی در شرایطی نبودم که بخوام بهشون توجه کنم. استرس این که بلاخره تو این سرما واین شب…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من ساقی هستم 20 سالمه،یه دختر خوش اندام و خوشگل هستم. خاطره اولین سکس من مربوط میشه به یکسال پیش با طاها برادر ناتنیم… *** طاها 4 سال از من بزرگتره و روزی که پدرم ازدواج مجدد کرد و زنش اومد به خونه ی ما تنها بود،طاها دانشجو…
این داستان تقدیم به شما سلام، اول از همه بگم این خاطره گی منه، از خودم بگم، اسمم مهرانه 25 سالمه دوجنسگرام ولی بیشتر تمایلم به مفعول بودنه، عاااااشق ساک زدنم هستم… این خاطره مربوط میشه به دو سال پیش که یکی از دوستام فهمید من تمایل به کونی بودن دارم. من به خاطر قضاوت…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم هستی ۲۹سالمه داستانی که میخوام بنویسم داستان خودمه و همش واقعیته… *** من چندین ساله که عاشق یکی از دوستای داداشم هستم به اسم رامین اینو بگم داداشم خیلی غیرتی اصلا اجازه نمیده دوستاش خونه بیان رامین صمیمی ترین دوستشه من همیشه دورادور ازش خبر داشتم و…
این داستان تقدیم به شما سلام. من نیما هستم داستانی که براتون تعریف میکنم توی سن چهارده سالگی برای من اتفاق افتاد… *** از وقتی وارد دوره راهنمایی شدم نگاه سنگین بعضی معلما رو روی خودم حس میکردم و به هر بهانه ای بود سعی میکردن منو بغل کنن و ببوسن و بمالن چون من…
این داستان تقدیم به شما سلام من نیما هستم و 17سالمه در یه مغازه مبل فروشی کار میکردم خواهرم مینا بعضی وقتا که از دانشگاه میومد دمه مغازه باهم میرفتیم خانه چند باری که مینا امده بود در مغازه با خانم صاحب معازه که خانم 39 ساله بود دوست شده بودن وبعد از یه مدت…
این داستان تقدیم به شما سلام .امیدوارم کیراتون راست باشه کس هاتون قلمبه رامین هستم الناز زنم خیلی خوشکله خیلی هم دوستش دارم ولی همه مردا میدونن بعد از یه مدتی زنت هر چقدر خوشکل باشه یه کم واست تکراری میشه مخصوصا چون نمیشه زن خودت رو جر بدی و پارش کنی به فکر یکی…