این داستان تقدیم به شما من و طاها همسايه بوديم از بچگى با هم بازى ميكرديم و تا سال اول دبيرستان با هم بوديم كه بعد انتخاب رشته كرديم و از هم جدا شديم اما هنوز همسايه بوديم و مثل گذشته ولى فقط مدرسه هامون عوض شد.اولين بار سال اول راهنمايى كير همو ديديم بعد…
این داستان تقدیم به شما ما تو یه اپارتمان شخصی ساز ۴ واحده زندگی میکنیم هر طبقه دو واحد واحد روبه روی ما چند روزی بود که خالی شده بود طبقه پایین هم یه واحدش پر بود که اونا هم یه زوج جوان بودن ولی بیشتر سال رو تو شهرستان میگذروندن.همکارم سعید که اونم مثل…
این داستان تقدیم به شما ۷ سالم بود که مدرسه میرفتم … من اولین فرزند خونه بین ۳ تا داداشامم واسه همین مادرم خیلی حواسش به من بود. مادرم واسه اینکه تو درسا پیشرفت کنم منو میبرد پیش همسایه بالاییمون پیش رعنا دختر ستاره خانوم تا تو درسا بهم کمک کنه…. اونجا بود که واسه…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. هما هستم. ۱۹ سالمه. قدم ۱۶۰ سانته اما عوضش باسن و سینههای خوبی دارم بر عکس کمر باریکم و شیکمم که صاف صافه. یه دختر معمولی که عاشق تحقیر شدن هستم. همیشه از تحقیر شدن لذت میبردم و هنوزم میبرم.همیشه دوست داشتم برده بشم و اربابم تحقیرم…
این داستان تقدیم به شما سلام بچه ها من رضام 18 سال دارم تپلم ولی قیافم خوبه بدنمم لش نیست کلی سکس داشتم تاحالا این اخرا دیگه ازسکس خسته شده بودم داشتم دنبال یه رابطه مداوم و احساسی میگشتم … *** توی گروه داشتم چت میکردم که یه پسر به اسم ارش نوشت 20 سالمه…
این داستان تقدیم به شما سلام من خیلی وقته که میام اینجا و داستانهای اینجا رو میخونم و بیشتر داستانهایی که با خواهرزن هستش رو دوس دارم من چهارتا خواهرزن دارم سه تاشون از من بزرگن و یکیش کوچیکه آخ این کوچیکه دل منو از همون اول برده باخودم میگم ای کاش می رفتم خاستگاری…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه اعضا این سایت جالب.چند وقته عضو شدم و خوندن داستان اینجا جرات نوشتن یه اتفاق رو بهم داد… *** از خودم بگم اسمم زهرا است و متاهل هستم.۲۹ سالمه و یه پسر شیش ساله دارم.شوهرم ۳۲ سالشه و یه شرکت پیمانکاری عمران داره و پدر و برادرام…
این داستان تقدیم به شما سلام و درود خدمت همه . نازنین هستم و باز با یکی دیگه از داستان های من و شوهرم برگشتم… خب حقیقتش من به شوهرم گفتم که اؤمدم اینجا و داستانمون رو نوشتم و بماند که وقتی داستان رو خوند شب تا صبح همسایه هارو نذاشت بخوابن اینقدر که جیغمو…
این داستان تقدیم به شما سلام حاشیه نمیرم چون طولانیه داستان از اون جایی شروع شد که دایی کصخول ما اومد خیر سرش زن بگیره (رف جنده گرف) یه مدت که نامزد بودن میومدن تهران دو سه روز میموندن،اون موقه خودمو میزدم به بچگی و نفهمیدن میمالوندمو،بغلو،تیکه های خفنو فلان،تا دو سه سال بعد که…
این داستان تقدیم به شما اولین کلاسم تو دانشگاه هفت صبح بود، چهل دقیقه ای تو کلاس موندم و بدون اینکه از استاد اجازه بگیرم از کلاس زدم بیرون محمد پای پله های طبقه همکف منظرم بود. رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه ما. دم در که رسیدیم، اروم کلید رو…
این داستان تقدیم به شما باسلام من نارگل هستم 20ساله..ازحدود دوسال پیش تویه فضای مجازی بایکی ازپسرایه همشهری دوست شدم که ازخودم 6 سال بزرگتربود..من قدم 165 و وزنم 55 چشم وابرومشکی هستم یه دخترمعمولی نه اون طور که بقیه توی داستان ها خودشونو معرفی میکنن خیلیییییی زیبا و باربی نیستم اما چهره ی دوست…
این داستان تقدیم به شما اولا بگم من کونی نشدم و نیستم قضیه لاپایی دادن من چند بار توی زندگیم اتفاق افتاد چون واقعا تحریک میشدم در اون لحظه ولی بعد هر بار خودمو شماتت میکردم و سعی میکردم انجام ندمش تا جایی که به کل ترک کردم اینکارو چند سال بعد متوجه شدم که…