این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من سارا قدم 167 و وزنم 59 سینه های خوبی دارم ولی کونم معمولیه زیاد تپل نیست… *** من عاشق سکس خشنم یه روزی که خیلی حشری بودم زنگ زدم به دوست پسرم گفتم مکان جور کن اونم خونه دوستش رو جور کرد بهش گفته بودم که یه…
این داستان تقدیم به شما نميخواي بري سر کار؟ نميخواي به وضعت سر و ساموني بدي؟ تا کي ميخواي تو سلولت خودتو با کتاب و سيگار حبس کني؟ هرچي ديرتر شروع کني سخت تره ها. تقريبا” هر روز با اين گلوله ها تيربارون ميشدم، با چشم بسته یا باز تو رختخواب، به جرم بیکاری. به…
این داستان تقدیم به شما خواهرزنم داشت با یه پسر نامزد میکرد،اما پسره از ارتباط جنسی با زنان چیز زیادی نمیدونست. فاطی اینو با زنم مطرح کرد. زنم گفت من با مهدیار صحبت میکنم بهت اطلاع میدم. شب موقع چایی زنم داشت من من میکرد من فهمیدم میخواد موضوعی رو مطرح کنه و نمیدونه از…
این داستان تقدیم به شما ی روز خانمم خونه نبود از طریق اینترنت خیلی داستان سکسی و فیلم سکسی دیده بودم حسابی دلم سکس میخواست تنها بودم تو این فکر که چطور ی زنی پیدا کنم بکنمش حسابی داغون بودم تا اینکه زنگ خونه زده شد کیرم هم سیخ بود شلوار پوشیدم ببینم کی زنگ…
این داستان تقدیم به شما باسلام داستانیکه میخوام بگم مربوط به زمستون سال 90 هستو،زمستونیکه خیلی سرد و پردردبود و من حالم خیلی بدبود.و این باعث شدتوشب اول باسولماز نزدیکی خاصی پیداکنیم… *** تواون دوره با این دختر(مطلقه) آشناشدم که اسمش همونجور که گفتم سولماز بود.32ساله،که مطلقه بود،نحوه ی آشناییمونم اینطوربودکه تقریباآخرای شب تویه مکان…
این داستان تقدیم به شما سلام … سال سوم ابتداییم تموم شد تابستون اومد بچه پولدارا فکر کلاس تابستونه و گردش و مسافرت بودن اما من و امثال من فکر اینکه کجا بریم کار تا بتونیم خرج لباس و کفش سال تحصیلی بعد و جور کنیم تو شهر ما چغندر زیاد میکاشتن ویکی از کارها…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم مهدی از همدان شهرستان کبودراهنگ. خاطره ای که میخوام بگم مربوط به خاله خانمم هست… *** این خانم اسمش هست شهناز نمیدونین چه کون وکوسی داره سینه 75 کون قلمبه کوس ناب یه روز تابستان خانوده خانمم و خالشون باهم رفتیم شمال بعد ه رسیدیم رفتیم یه سوئیت گرفتیم…
این داستان تقدیم به شما سلام . اسمم اریاست 18 سالمه خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط به 5 سال پیش زمانیکه 13 سالم بود… *** اون موقع من بدنی سفید و بی مو داشتمو کلاس فوتبال میرفتم . به دلیل این که چمن فوتبال با خونه فاصله زیادی داشت مجبور بودم با تاکسی…
این داستان تقدیم به شما سلام بر دوستان . اولین بارم است که اینجا چیزی مینویسم … *** اسمم سعید هست و ساکن تهران 35 سالمه و 7سال است که ازدواج کردم 2 بچه دارم و خانمومم اسمش رویا هست که 28سالشه و اندام خوبی داره زیاد خوشگل نیس ولی مهربونه و هوای منو خیلی…
این داستان تقدیم به شما با سلام خدمتتون…خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به دو سال پیش تابستون…من اسمم رضاست بیست سالمه و تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم…من از بچگی به لیسیدن پای خانما علاقه داشتم و دست خودمم نیست… *** میخواستیم تو تابستون خونمونو رنگ بزنیم منم کاری نداشتم و…
این داستان تقدیم به شما سلام.بعضی وقتا یه اتفاقای عجیب توی زندگی آدم میفته که بعد وقتی بهش فکر میکنی،بیشتر شبیه یه خواب میمونه.اسم من مرجان هست و متولد ۱۳۶۰ هستم و مهرماه رفتم توی ۳۶ سالگی.قبلا به بار ازدواج کردم و طلاق گرفتم،البته ازدواج هم نمیشه اسمش رو گذاشت.پسرخاله ام مقیم سویس بود و…
این داستان تقدیم به شما بوی عید تقریبا از اواخر بهمن به مشام میرسه،من عاشق چیزای جدیدم،مبلمان جدید،خونه جدید،ماشین جدید،سال جدید،حتی سکس جدید ولی با یه آدم قدیمی! تنوع سکس موقعی خوبه که با یه نفر تجربیات جدیدی داشته باشی،وگرنه وارد کردن آدمای جدید و دردسرای یه رابطه تازه!نه وقتشو دارم نه انرژیشو.دیشب که اومد،خوابیده…