این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان اسم من آریانه در حال حاضر 25 سالمه. ازدواج کردم و یک پسر هفت ماهه هم دارم.داستان برمیگرده سه سال پیش فصل بهار. من اون زمان دوسال بود از خونه زده بودم بیرون و توی مغازه سی دی فروشی رفیقم کار میکردم و شبا همونجا میخوابیدم. یکسالی…
این داستان تقدیم به شما سلام به همگی.خاطره ای که براتون می نویسم مربوط به دو سال پیشه.من خدمات فنی دارم.یعنی تعمیرکار لوازم گازسوز و لوله کشی و اینجور کارا… *** یه روز سر کار بودم دیدم موبایل زنگ خورد وقتی جواب دادم دیدم ی خانومه .بعد سلام و احوالپرسی گفت کارتتونو از ی آشنا…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امينه ٢١ سالمه ساكن كرج اون اتفاق مال ٦سال پيشه باور كردن و نكردنشم باشماست من كه حال خودمو كردم… *** هر سال با دايي و زن دايي و خاله و شوهر خالم ميريم شمال يادمه ما سال ٩١ با فاميلامون رفتيم شمال خونه ي اون يكي…
این داستان تقدیم به شما من ۱۷ سالمه بدنم سفید و تمیز و بدون مو قدم ۱۷۵ وزنم ۷۴ تقریبا لاغر هست عاشق سکس هستم ولی زیاد موفعیتش برام پیش نیومده این داستان که می خوام بگم مال هفته پیشه … *** ماجرا از این قرار بود که روز اول مدرسه در دوم دبیرستان با…
این داستان تقدیم به شما قصه های سکسی رو که می خوندم فکر می کردم اکثرش کس و شعره ولی چند روز پیش اتفاقی افتاد که نطرم تغییر کرد… *** من یه خواهر دارم که چند سالی میشه از شوهرش طلاق گرفته و پیش ما زندگی می کنه شغلشم مربی باشگاه بدنسازیه همه از هیکل…
این داستان تقدیم به شما ﺁﺏ ﮐﺴﻢ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺭﻭﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻣﯿﺨﺎﺳﺘﻢ ﻻﻣﺼﺐ ﺍﻡ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ﺗﻮ . ﻣﯿﺨﺎﺳﺖ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﻨﻢ . ﺳﺮﻣﻮ ﮐﺞ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺮﻡ ﺳﺘﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﮔﺎﺯ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻥ ﻣﯿﺨﺎﯼ ﻧﻪ ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﮑﻦ ﺩﯾﮕﻪ . ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻭﺩﻩ . ﻓﻘﻂ…
این داستان تقدیم به شما سلام . من رامتین 21 ساله ، توی یکی از شهرهای ساحلی استان گیلان زندگی می کنم … *** ی روز داشتم نزدیک خونمون ، توی دریا آبتنی می کردم که یهو یه پسری با مایو اومد توی آب . هی میومد طرف من ! من دور می شدم ،…
این داستان تقدیم به شما سلام ٣تا خواهر دارم كه همشون ازدواج كردن و از من بزرگترن.خواهر بزرگترم كه متولد ١٣٥٨ هستش زندگیش نسبت به اون دوتای دیگه زیاد جالب نیست.زیاد شوهرش رو دوس نداره.و سوىرد هستن باهم.هرزگاهی دعواشون میشه و میاد خونه ما یك شب میمونه بعد خودش اشتی میكنه میره.دوتا بچه داره.ی دختر…
این داستان تقدیم به شما سلام. اون قدیم ها خدود 30-40 سال پیش اکثر خونه ها حموم نداشتن و مردم میرفتن حموم بیرون من هم ی پسر پانزده ساله بودم که ی بار تنها رفتم حموم اون هم حموم عمومی وارد حموم شدم هفت هشت نفر مرد و پسر توی حموم بود اول رفتم…
این داستان تقدیم به شما روز پرکار و خسته کننده ای رو پشت سر گذاشتم شل و پت و خسته و کوفته به دوتا از همکارام گفتم من امشب تنهام اگه طالبین مشروب بگیریم دورهم حال کنیم . اولش قبول کردن منم دوبطر ودکا گرفتم و هله هوله رفتم به سمت خونه . ساعت 12…
این داستان تقدیم به شما سلام. من احسان هستم 18 سالمه از شهر های شمال کشور من از بچگی به پاهای زنا علاقه داشتم چند روز پیش رفته بودم خونه ی عمه حوری 36 سالداره ولی لامصب یه پاهایی داره تو فرم و اون روز جوراب رنگ پا پوشيده بود منم هی دید میزدم چون…
این داستان تقدیم به شما سلام. من آرمانم از لاهیجان بدون حاشیه میرم سر اصل مطلب داستان برمیگرده به سال٨۹… *** اون موقع من با یه دخترازدوسال قبلش آشنابودم به نام مهسا که قبلاازدواج کرده بود قد متوسطی داشت من ۲۶سالم بود اون۲۲ساله بودباداداشش رفیق بودم بعدکم کم باهاش آشناشدم. اوایل درحد اس دادن بود…