برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم ازیتاس ۲۵سالمه قدم بلنده و هیکل خوب و کون خوشگلی دارم… *** تو دوران مدرسه با شوهرم آشنا شدم بعد دیپلم زود ازدواج کردیم اما خیلی اذیتم میکردم ازش طلاق گرفتم با این ک خیلی شهوتی بودم اما رابطه خوبی باهاش نداشتم به ارضاع من اهمیت نمی‌داد همیشه عاشق…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من مسعودم و این داستان سکسم با دختر عممه… *** این ماجرا برمیگرده به بهار پارسال که 24 سالم بود.عمم یه دوقلو دختر داشت که حدود 29 ساله بودن.یکیشون اندامش خیلی رو فرم و ورزشی بود و اون یکی یکم تپل تر و سفیدتر بود که اسمش شیما بود.این…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من کامران هستم و ۱۷ سالمه بدنم لاغر و نسبتا سفید و کاملا بدون مو باسنمم برجسته یه پسردایی به اسم محمد دارم که یه سال از من بزرگتره اون موهاش بوره و پوست سفیدی داره کلا هیکلش توپه توپه شکم شش تیکه و بازو هاشم پر سینه چاک…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به دوران دبیرستان … ***   من علی هستم الان ۲۵سالمه قضیه برمیگرده به ۱۷ سالگیم موهام قهوه ای روشن و چهره ی خوش بر و رویی دارم اون موقع من سال سوم دبیرستان بودم و یادمه روز اول مدرسه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.افشین هستم 40 سالمه.تیپ و قیافه خوبی دارم.ولی در زمان دبستان چشمای درشت رنگی من و موهای بور من باعث جلب توجه بعضیها میشد مثلا مامان بیژن همسایه مون که هم دوستم بود و هم همکلاسی بودیم منو بیژن همیشه باهم بودیم فقط شبها موقع خواب هرکی خونه خودش بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .اسم من علی .داستانی رو میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به اسفند ماه ۹۵ک من برای شرکت تو جشن عروسی پسرعموم رفته بود م شهرستان … از خاله جانم بگم ک نفس منه عشق منه ازبچگی تا الان دیوانشم خیلی خیلی دوستش دارم .خیلی وقتا فک میکردم کاش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .من الان بیست و سه‌  سالمه داستان برمیگرده به تقریبا چهارده سالگیم…. *** من یه پسر سفید با کون بزرگ که از بچگی همه توو کفم بودن البته چن نفر هم موفق شدن بکنن منو اما همیشه لاپایی.من با سه تا خواهر از خودم بزرگتر و مادرم توو شهرستان زندگی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من محسنم ۳۸ سالمه،ی خواهر زن دارم ۳۴ سالشه،ازاون تپل گندمیای حشری،با سینه های ۸۵ ،کون تپل طاقچه ای،رونای پر،چندسالی بود که تو نخش بودم ،خودشم میفهمید،اونم ازقصد، فرصت پیش میومد ،سروسینه وگل وگردن نشونم میداد،دیگه هردومون میدونستیم چی میخایم،ولی میترسیدیم واحتیاط میکردیم،تا اینکه نزدیکای عید سال پیش باجناغم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .من هجده سالمه در یکی از شهرستانای اطراف اراک زندگی میکنم همراه مامانم پدرم توو معدن کار میکرده وقتی ده سالم بود زیر اوار موند و فوت کرد… *** البته من چیزه زیادی از پدرم یادم نمیاد.دایی هام کمکمون کردن و هوای مامانمو داشتن تا ازدواج نکنه چون واسه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . سپهر هستم اول دبیرستان ترم دوم بود که ترک تحصیل کردم و افتادم دنبال کار .خونمون نزدیک یه شهرک صنعتی بود و یه روز بادوچرخه رفتم تو شهرک که به کارگاهها سر بزنم ببینم کدومشون کارگر ساده میخاد و یعد از ظهر بود و تازه هوا گرم شده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان یک داستان داغ داغ … دلم میخواد بنویسم که بالاخره داش کیا به آرزوش رسید… *** برم سر اصل مطلب … من یه دوست صمیمی دارم که بخاطر کارش مدام در حال سفر کردنه و خاطرات سکس هاش در این سفر ها از تعداد موهای سرش بیشتره و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من نیما هستم … بریم سر ماجرا،حدود سه سالی شاید بود دنبال ی فرد باشخصیت بودم که باهاش وارد رابطه بشم دیگه شما هرجایی رو فکرش کنید از اینستا،فیسبوک تا اینجا تو این مدت گشتم ولی اکثر کسایی بودند که ارزو کردن داشتند ،متاهل بودن که زنشون کون نمیدادند…