این داستان تقدیم به شما ترم سه بود که تو قسمت ثبت نام دانشگاه برام یه کار جور شد…مسئول بخش ثبت نام باهم تماس گرفت و گفت قراره که از فردا با ما کار کنی صبح ساعت هشت اینجا باشی…فردا صبح زود بیدار شدم طبق معمول اول دوش گرفتم صورتمو اصلاح کردم و یه خط…
این داستان تقدیم به شما من اسمم ساراست، 24 سالمه، خیلی خوشکلم قدم 150 وزنم 55 سینه هام 75 اهل تهرانم، پاییز 95 واسه دانشگاه یه ترم قزوین پیش خالم اینا بودم، شوهرخالمو پسرخاله هام که یکی 22 و یکی 16 سالشه، کیر اولی 20 و کیر دومی 18 سانت بود.قبل رفتن خونه خالم اینا…
این داستان تقدیم به شما نگار هستم ۲۲سالمه .۱۷سالگی نامزد کردم ۱۸سالگی ازدواج… *** من تو زندگیم زود به همه چیز رسیدم تو یه مدرسه ی غیر انتفاعی معلم شدم دارم لیسانس میگیرم و زود هم ازدواج کردم . ازدواج اجباری . شوهرم. امیر مرد خوبی بود ده سال ازم بزرگتر بود. همه جوره درک…
این داستان تقدیم به شما فریبا بچه نداشت. با شوهرش شدیدا اختلاف داشت و در شرف جدایی از شوهرش بود. یک دختر قد بلند با پوست سبزه و چشم های درشت. می گفت منو دوست داره و برا ازدواج می خواد من هم کوس و شعر ها یی از همین دست رو تحویلش میدادم… در…
این داستان تقدیم به شما سلام.من مهرداد هستم و میخوام اتفاقی که چند روزپیش برام اتفاق افتادو براتون تعریف کنم… *** من الان 39 سالمه و چند سال پیش با امیر که هم همکار بودیم و هم صمیمی رابطه خانوادگیمون شروع شد.خانمم زهرا زود با سحر خانم همکارم صمیمی شدند و بیشتر وقتا که منو…
این داستان تقدیم به شما سلام.من سولماز هستم.واقعا از هرچی نامرده متنفر هستم.میخوام بگم بعضی داستانا باور کردنی نیست ولی با توجه به چیزی که خودم دیدم،دیگه فکر میکنم نکنه همه واقعی هستن.من چهار ساله ازدواج کردم.شوهرم سجاد اسمشه و پسر ساکتی هست ولی بجاش باباش از همون اول غیر عادی بود.خونه پدرشوهرم دوطبقه اس…
این داستان تقدیم به شما سلام.من محدثه هستم.چهارده سالمه.دوست داشتم از سکس خودم با آقا فرهاد،بابای نگین،همسایه طبقه پایینمون بگم ولی این قضیه همیشه منو به اون لحظه میبره و جالبه.من یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که اسمش مریمه.بابام راننده اتوبوس هست و اکثرا سرویس میبره اینور اونور.مامانم هم مهناز خانم،خوشگل منه،دوست دارم بزرگ…
این داستان تقدیم به شما باسلام 19سالمه و پشت کنکوری ام و قضیه مربوطه ب چند روز پیش…واسه همین دنبال یه مشاور میگشتم تا اینکه یکی از معلمای که فامیلم بود یکی از همکاراشو که زن بود و دکترا داشت رو بهم معرفی کرد… یه مکانی که جای علمی بود و کوچیک بود که خیلی…
این داستان تقدیم به شما با سلام و خسته نباشید اسم من محموده یه رفیق دارم به اسم اسفندیار .ما دوتا خیلی تو تلگرام و شبکه های مجازی میچرخیم و کلا اونجا پلاسیم و تا حالا کس از نزدیک ندیده بودیم.روز ها همین طور میگذشت و زیر چشم ما سیاه تر از دیروز میشد.تا اینکه این رفیق…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم امير٢٥ اصلا اهل داستان نويسي نيستم يعني بلد نيستم ولي دوس داشتم يه خاطره كوتاه از خودم واستون تعريف كنم… *** راستش چند وقت بود يه حسي درونم به وجود اومده بود كه دوس داشتم تجربه يه بار دادن حس كنم علتش نميدونم شايد بيشتر به…
این داستان تقدیم به شما شالم دور گردنم افتاده بود. با حلقه ی توی دستم بازی میکردم. پای چپمُ روی پای راستم انداخته بودم. عقب ، جلو ، عقب ، جلو … با نفس های کنترل شدم ، سعی میکردم تنش و استرسِ توی بدنم رو پنهان کنم. چرا استرس داشتم؟ چرا هربار که به…
این داستان تقدیم به شما سلام من مرد کیری یا کیری من ( یه چیزی مثل اسپایدر من ) هستم و اسممو نمیگم چون نباید کسی منو بشناسه و میخوام زندگیمو تا الان که 30 سالمه تعریف کنم … *** همش از اون روز عجیب شروع شد … موقعی که 17سال سن داشتم…. مدرسمون داشت…