این داستان تقدیم به شما جایزه ی کیر خر طلائی رو به آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران تقدیم میکنیم که همچین نویسندهای رو پرورش دادن. خودتون بخونین متوجه میشین… *** خلاصه بد از حموم شراره اومد پیشمون یه شلوارک بسیار تنگ نازک سفید با یه تاپ از رو کمرش جز یات لبا س زیارش باز…
این داستان تقدیم به شما سلام , من آراد هستم متولد ۵۸ , قد ۱۷۸ و الان یکم اضافه وزن دارم ک درست میشه , نگران نباشید کمش میکنم خخخ داستانیکه براتون میگم برای سال ۸۰هستش , مشهد زندگی میکردم , یه کارگاه چاپ داشتم ک بین ۸تا۱۰تا خانوم برام کار میکردند , هیچوقت کارگر…
این داستان تقدیم به شما خیلی از مردها چه خوش تیپ چه درب و داغون و چه قدکوتاه و چه چاق و خپل بدون شک بخشی از قلب یا حداقل خاطرات یک زن را اشغال کردن. *** خیلی از مردها میدونن رابطه ای که شروع میکنن خیلی طولانی نخواهد بود فقط تنها چیزی که براشون…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. من الان 40 سالمه مهندس برق هستم داستان من مربوط به اوایل دهه ی 70 میشه اون موقع ها توی دبیرستان طرحی بودبه نام طرح کادکه توی هفته یه روز می رفتیم سر یه کاری.من که تازه رفته بودم اول دبیرستان(دبیرستان دین ودانش توی شهرقم) سال 69…
این داستان تقدیم به شما اسم من محموده و خاطره انگیز ترین سکسم برمیگرده به سه سال پیش اونم با زندایی تپل و خیلی خوشگلم،یادم رفت بگم که من بیست و شیش سالمه و یه پسر با قد 175 و وزن 68 و زن دایی خوشگل و تپل و مپلم و سفید برفی جونم بیست…
این داستان تقدیم به شما باسلام. من یه دوست دخترداشتم اسمش مهتاب بود من ۳۵ سالمه اونم ۱۷سالش بود یه دخترسیکس پک وخوشکل هنوزسینه هاش کامل درنیومده بود نوکش سربالا وتیز بود انقد سینه شو میخوردم که ازحال میرفت بعد میرفتم سراغ کسش وای کس نگو طلا بگو یه کس فابریک دست نخورده ولی کسش…
این داستان تقدیم به شما سلام. من اسمم حمید رضاست. الان 25 سالمه. کون تقریبا زیاد دادم. البته از دبیرستان نداده بودم تا دو سال پیش. یه پسر خاله دارم که به اسم مجتبی، این خاطره مربوط به اونه که دو سال پیش زحمت کشید و منو کرد. جریان از بچه گی شروع شد. من…
این داستان تقدیم به شما سلام بی مقدمه شروع کنم مامانم اسمش زهراس منم امیرم یه پسر قد بلند با صورت معمولی و قد۱۸۰ و وزن ۷۹ کیلو مامانمم یه زن قد بلند و چهار شونه باسینه ۸۵ و کون خوشگل بابامم عین خودمه ولی خوشگل تر و جا افتاده تر ولی همش سر کاره…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان من اولین باره که میخوام داستانمو بنویسم کاملا واقعیه حالا آخر هرکی خواست فحش بده من امیر حسینم ۲۵ سالمه بچه تهرانم نازی آباد . نه قیافه جذابی دارم نه هیکل سکسی خیلی معمولیم زشتم نیستم مامانم یه دختر خاله داره به اسم افسانه ۳۵ سالشه…
این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت چهارم بعد از جر دادن کونم توسط پسر داییم سوار آژانسی شدم که رانندش با پسر داییم دوست بود، و من نمیدونستم، عقب نشستم، یکم که جلو رفتیم، بهم گفت میدونم پسر دایی ات باهات چیکار کرد، باهاش هماهنگ کرده…
این داستان تقدیم به شما اسم دو تا برادرای غیرتیم حیدر و هاشم بود از وقتی بچه بودم همیشه هوای ناموسشون رو که من باشم داشتن . تا به سن دانشگاه رسیدم سر من صد بار تو کوچه دعوا کردن . خوشبختانه از من نتونسته بودن آتو بگیرن . من خیلی کیر دلم می خواست…
این داستان تقدیم به شما خانواده ما 4 نفرس پدر ، مادر ، دو تا دختر به نظرم مثل بقیه ایم نه خیلی مذهبی نه خیلی باز اما حریم هارو رعایت میکنیم من 17 سالمه خواهرم 21 مادرم هم 44 هر سه مانتویی مادرم مانتویی نسل قدیم که پوشیده هستش من و خواهرم نسل جدید…