برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام ، اسمس سیناست و این داستان شروعش بر میگرده ب ۱ سال پیش… *** من تقریبا ی ۵ سالی بود ک کلاس زبان میرفتم و همین چند ماه پیش تموم کردم ، من ۲۰ سالمه ، هیکلم بد نیست ، کیرم ۱۷ سانته و قدم ۱۷۵ … خوب داستان از…

  • این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت شش *** یه هفته و نیم بعد از ماجرای اون شب، قرار بود خونواده شوهرم واسه قرار مدار روز عروسی بیان خونمون، شوهر خالمو پسرخاله هام دختر عمو و دختر عمم و دوست شوهر خالم و پسر دایی از قبل…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان گل داستان من برمی گرده به چند سال پیش که تو یکی از شهر های غرب کشور دانشجو بودم و اونجا یه خونه دانشجویی داشتم با یه هم خونه به اسم وحید. راستی تا یادم نرفته نیما هستم ۲۹ ساله دانشجوی دکترای مهندسی عمران. قضیه از این قراره…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم ترانه س. من باشگاه میرم. ورزش و دوست دارم. با دمبل و هالتر البته. ناصری مربی قسمت مردا رو میشناختم. اشنایی داشتیم با خودش و پدر مادرش‌. یروز بهم گفت بیا باشگاه چند تا حرکت خوب یادت بدم برات برنامه بنویسم. گفتم باشه. گفت شب بیا همه رفته باشن حرکات…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان مربوط به 10سال قبل میشه .کاملا واقعی و برای اثبات اینه که زنها کاری را بخواهند بکنند با سیاست انجام میدن. پس حواس آقایون باشه… *** یکماه از ازدواج من و مژگان میگذشت و تو این مدت به بهانه های مختلف نمیگذاشت پردشو بزنم. بهانه اش هم کلفتی…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام من اسمم وحیده نوزده سالمه ما من تو روستا زندگی میکنم ما یه همسایه داریم که یه دختر داره که اسمش نرگسه راستش من مغازه دارم هستم از اون دختر بگم هر وقت میاد دم در مغازه لباس‌های تنگ میپوشه سینه هاش خود نمایی میکنه تقریبا قدشم بلنده…

  • این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت هفت. *** همون شب بعد اینکه شوهر خالم و دوستش به زور منو از کون گاییدن، ساعت 2 شب پسر داییم اومد پشت در اطاقم که قفل بود، بهم زنگ زد اولش جواب نمیدادم، یاد اون روز افتاده بودم که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم نوید هست اگر تعریف نباشه هم خوش قیافه و خوش هیکل هستم هم قدم متناسبه . حاشیه نمیرم . ماجرا از وقتی شروع شد که داماد شدم با یکی از دو دختر یه خانواده ازدواج کردم . از خانواده همسرم بگم که کلا یه مادر و دو دختر…

  • این داستان تقدیم به شما من حسنم از شيراز   خلاصه ميگم يه روز تو تلگرام تو يه گروه بودم ی خانومی اومد پي وي سلام عليك كرد و در مورد پيامهايي كه تو گروه ميفرستادم سوْال كرد در اخر هم گفت ماساژر هستش اگه خاستم بش بگم أونم خونه داشت منم يكم دلم ميخاست چون…

  • این داستان تقدیم به شما سهیل 25 ساله مجرد..خاطره مربوط به دو سال قبله… بعد که این خاطره رو خوندین درباره کار من قضاوت کنید..کارم درست بوده یا اشتباه؟؟؟ و راه حل ارائه بدین. *** حدود 17 ساله که بودم یه پسردایی دارم بنام کریم که بچه باز بود و 7 سال از من بزرگتر…

  • این داستان تقدیم به شما اين ماجراها مال وقتيه كه من نوجوون بودم… ***   گاهي اون وقتا به رفتار مادرم شك مي كردم. مثلا يه بار وقتي پدرم رفته بود مسافرت كاري شب احساس كردم مادرم تو رختخوابه ولي خوابش نميبره. يعني فهميدم عمدا نمي خوابه. بعد كه مطمئن شد ما بچه ها خوابيم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، من ستاره ام و 29 سالمه. خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برای زمستون سال94. .. *** من یه دوست خیلی صمیمی دارم که میدونستم چند سالی بود که با یه آقایی دوست بودن و سکس میکردن، گاهی اوقات هم برای من جسته و گریخته تعریف میکرد که…