برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام سوده هستم و ۳۲ سال سن دارم. متاهلم و ی پسر ۷ ساله دارم. همسرم ازین مردهای قدیمی مآب ۴۵ ساله است که اصلا سکس براش در حد چهار پنج تا تلنبه و ارضا و خواب خلاصه میشه. من همیشه وقتی تو جمع های زنانه بحث سکس پیش میومد…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام محسن هستم ۱۹ساله و این داستان برمیگرده به سه سال پیش… *** اسباب کشی کرده بودیم به یه محله دیگه ولی خب ادمای اونجارو از قبل کم و بیش میشناختیم یه همسایه داشتیم دیوار به دیوارمون بود سه تا پسر داشت که یکیش هم سن بود ولی اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . اسم من دانیاله ۱۸ سالمه و تک فرزندم ما توی یکی از محله های جنوب تهران زندگی می کنیم تو یه خونه ی ویلایی که ته کوچست و جز قدیمی هاییم … *** مامانم کرمانیه و ما چون تو تهرانیم هیچ فامیلی اینجه نداره گرچه فامیلامون زیادم از…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام .اسمم مهدی 34 سالمه قدم 180و وزنم 80کیلوو بدن اندامی و کم مویی دارم بدنسازی میرم و کیرمم پر حجمه و  18 سانتی میشه. یه فاعل با میل سکسی زیاد… *** از دوران راهنمایی به بعد سکس زیاد داشتمو و میخام یکیشو واستون تعریف کنم امیدوارم که خوشتون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من تو یکی از روستاهای استان گیلان به دنیا اومدم . الان 33 سالمه . داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط به کلاس اول دبیرستان میشه که تازه به سن بلوغ رسیده بودم …   این رو بگم که اون موقع ها با توجه به اینکه بچه درسخوان و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من رضا  ۲۰ سال سنمه . ۱۰سال بیشتر سن نداشتم .اون موقه ( کونی‌ جان موقع صحیح است ) ها اصلا تو خط سکس و دادن کردن نبودم.تقریبا یه بچه درسخون که کون تپلی داشت و تقریبا خشگل ( کونی‌ جان خوشگل صحیح است )  بودم.همه هم کلاسیام که شاگرد تنبل…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان شبتون بخیر رضا هستم 38 ساله از ارومیه میخوام ماجرای آوردن نفر سومی برای سکس با همسرم رو براتون بگم …   ما دنبال تنوع سکسی در زندیگمون بودیم و هستیم حالا هرکس هر جوری دلش میخواد فکر کنه ممنون میشم از نظراتتون استفاده کنم . من و…

  • این داستان تقدیم به شما ( توضیح ادمین: نویسنده افغانی است )  سلام  من قبل از نوشتن خاطره خودم همان طور که معلومه است رابطه سکس خاطرات آبجی و داداششه و محارم هستش اگر دوستان که این گونه فانتزی و سکسس را نمیپسندن خواهشمند است نخونند. پس این خاطره من اسمها عوض شده است ،من…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .  امیر هستم 21 ساله و اهل تبریز.خاطره ای که میگم برا یه سال پیشه… *** یه روزی از روزای تابستون بود که داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم یه پیامک اومد:”سلام بی معرفت خوبی؟چه خبرا چرا نیستی؟” اینم بگم سیمکارت من قبلش دست مامانم بود یه چند…

  • این داستان تقدیم به شما من سروين ام نزديك 19سالمه دانشجوام و براي خرج دانشگاهم مجبورم كار كنم… *** خيلي جاها واسه كار رفتم ولي چون تخصص خاصي ندارم و درسم هم هنوز تموم نشده كار مناسبي برام نبود و فقط ميتونستم منشي نيمه وقت بشم كه به دانشگاهم هم برسم هرجا ميرفتم يا با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من علیم و این داستان درباره زن مستاجرمون که اونام مث ما مازندرانین است که اسمش فاطمه و چشماش رنگی و قد نسبتا بلند داره و سینه و کون نسبتا بزرگی داره دو تا پسر داره اشکان و امیر و اسم شوهرشم رضاس… *** یه روزی یادمه شوهرش اومد…

  • این داستان تقدیم به شما ظهر رسیدم خونه. هوا خیلی گرم بود هرچی زنگ زدم مامان در رو باز نکرد شمارش رو هم گرفتم جواب نداد ساعتو نگاه کردم 2 بود یادم افتاد مامان تا 5 استخره . وااااای تا 5 چیکار می کردم تو گرمااا… کیف و وسایل دانشگاهم همرام بود من 24 سالمه…