این داستان تقدیم به شما ظهر رسیدم خونه. هوا خیلی گرم بود هرچی زنگ زدم مامان در رو باز نکرد شمارش رو هم گرفتم جواب نداد ساعتو نگاه کردم 2 بود یادم افتاد مامان تا 5 استخره . وااااای تا 5 چیکار می کردم تو گرمااا… کیف و وسایل دانشگاهم همرام بود من 24 سالمه…
این داستان تقدیم به شما 5 سال پیش تو یه نمایشگاهی غرفه دار بودم یه خانمی اومد جلوم وایساد.بعد کلی نگاه کردن به وسایل دیدم زل زده به من جلو ررفتم گفتم بفرمایید امرتون گفتش هیچی بعدش گفت میتونی یه کمک مالی بهم کنی منم به وضعیتش نگاه کردم گفتم منم کارمندم صاحب شرکت نیستم…
این داستان تقدیم به شما ﺳﻼﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭﻗﺘﺘﻮﻥ ﺑﺨﯿﺮ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﻗﺒﻠﯽ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﭘﺮﯾﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺠﯿﺪ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﯾﺦ ﺑﯿﻨﺸﻮﻥ ﺁﺏ ﺑﺸﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﺠﯿﺪ ﺍﺯ ﺣﻤﯿﺮﺍ ﻟﺐ…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه ارسلانم ۱۸ سالمه. قدم بلنده و بدنمم به لطف باشگاه رو فرمه… *** یه روز که داشتم از باشگاه میومدم رفتم عقب تاکسی نشستم تا بیام سمت خونه.یه زن افغانی واقعا سکسی (واقعا سکسی یعنی کوس خواهر این جندههای کرهای تو فیلما و سریالا ) با صندل قرمز که…
این داستان تقدیم به شما باسلام من ۲۷ سالمه و مجردم یه خواهر دارم که ۵ سال ازم کوچیکتره واونم مجرده یعنی دم دمای رفتنشه … *** از حدود یسال پیش ارتباطم باخواهرم عوض شد راستش بایه خانوم شوهردار دوست بودم و حسابی باهم سکس داشتیم که یهو ترکم کردو منم حسابی ریختم بهم…
این داستان تقدیم به شما من بیست و شش سال دارمو زنم چهار سال ازم کوچیکتره. قیافم معمولیه اما خانمم نسبتا خوشکله. صورتش کشیدس سینشم هفتادو پنجه قدش 160. اما انصافه کونش عالیه. برجسته توپر رنگ دور کونشم قهوه ایه. اسم خودم محمود و خانمم رها. ما هفته ای سه بار سکس داریم همیشه هم…
این داستان تقدیم به شما سلام.اسمم مهین هست و یه دختر ۲۰ ساله دارم و اسم شوهرم سعیده.خودم ۳۷ سالمه و شوهرم ۴۰ سالشه… *** تا چند سال پیش شوهرم کار درست و حسابی نداشت تا به واسطه برادرش با کامران که از خودم سه سال کوچیکتر اشنا شد و پنج سال پیش کامران دفتر…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. اسمم معینه،سال دوم راهنمایی بودم،تصمیم گرفتم که سه ماه تابستونو برم سر کار،خیلی گشتم،به هرکی میگفتم سه چهار ماه میمونم میگفت نه،بعد چند جا رسیدم به یه نجاری کوچیک،ام دی اف و از این حرفا،یه مرده چاق خیلی هم خوش برخورد،سلام گفتم خیلی تحویل گرفت گفتم واسه کار…
این داستان تقدیم به شما من اسمم سامانه 25 سالمه . *** این داستان من مربوط میشه به چند وقت پیش یه رابطه خانوادگی داشتیم با زوج جوون که تازه اومده بودن تو شهر ما .مرده یه ادم ساده ولی عقل کل بود و تو بانک کار میکرد اسمش شهاب بود.خانمش هم اسمش اسما بود…
این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان عزیز این داستان بیشتر به درد خانم های متاهلی که از سکس با شوهراشون راضی نیستن و اصلا ارضا نمیشن یا دخترخانم هایی که مجرد هستن ولی دوست دارن ارضا بشن و پسر های خوشگلی که دوست دارن مفعول باشن و از مفعول بودن لذت میبرن…
این داستان تقدیم به شما تازه سر از تخم در اورده بودیم و احساس بزرگ شدن تو وجودمون به کارهایی که الان فکرش رو می کنم حتی یه لحظه ام روم نمیشه بتونم اون طوری با قیافه حق به جانب اون مدلی حرف برنم و جواب مردم رو بدم . حاضر جوابی و پررویی بدون…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان داستانی که براتون تعریف میکنم همین دیروز اتفاق افتاد… ۲۶سالمه و از ۱۹ سالگی به صورت حرفه ای حرفه ماساژوری رو دنبال میکنم،ساکن تهرانم زمان دانشجویی که توو ساری بودم توو دوتا استخر ماساژوری میکردم و چون خونه مجردی (دانشجویی)داشتم از طریق استخر چندتا مشتری خصوصی…