برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما باسلام خاله ام حدودا قدی 170 وزنش حدودا75 با سینه هایی بزرگ دیگه سایزشو نمیدونم همچنین با کون تپل و اونجورییی که به نظر میاد شهوتیه دوستان باید خدمتتون عرض کنم خودمم 20سالمه قدم180وزنم70فوق العاده شهوتی اما تا حالا به جز بچگی ها تجربه هیچ نوع سکس با زنی یا…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام.اسم من نیما ست و ۲۸ سالمه و کارمند حسابداری یه اداره هستم.رییس ما یه خانم بنام مرجانه که دوست صمیمی مادرمه و از همین طریق هم استخدام شدم.بعد از دو سال که سر کار میرفتم،خانواده آستیناشون رو بالا زدن و من شدم دوماد مرجان خانم.   پدر خانمم مهندس…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من شری هستم یه زنپوش قدم 175 وزنم 65 سفیدم شیو میکنم لباس زنونه هم کامل میپوشم با آرایش و پوستیژ یه دوست پسر دارم به اسم مرتضا که متاهل هستش اما من بیشتر از زنش بهش لذت میدم چون اون عشقبازی بلد نیست اولین بار هم خودش کونمو…

  • این داستان تقدیم به شما اخه مردم از کف مامانم هر وقت میتونستم میمالیدمش هر جامیتونستم دیدش میزدم حموم دسشویی تو ماشین هر وقت جایی میرفتیم من سریع پیشش میشستمو میچسبیدم بش خودشم بو برده بود همیشه گوشیشو میگرفتمو میرفتم زیر زمین سوپر دانلود کردنو جق زدن خودشم میدونس ی بار تاریخچه شو حذف نکردم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.   اسمم فرهاده و ۲۸ سالمه و یه عمه هم سن و سال خودم دارم که با ما زندگی میکرد. از ۱۶ سالگی چندباری توی خواب و مواقع که بابام اینا نبودن،همیشه شبا میمالیدمش.البته راضی نبود و آخرش با لاپایی از روی شرت کارمو تمام میکردم و همیشه بعدش…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام اسمم میناس اهل شیراز قدم 166 پوست گندمی و تقریبا تپل این خاطره برمیگرده ب زمانی که من 22 سالم بود یعنی پنج سال قبل. یک سالی بود با احسان اشنا شده بودم.از احسان براتون بگم.یه پسره سفید پوست با اندامی معمولی.28ساله. احسان از شهرستانهای اطراف شیراز بود.و شغلش…

  • این داستان تقدیم به شما من و دختر دایی ام حدود 8 سال با هم سکس داشتیم از بچگی،بعد دیگه گفت حرام است و از این حرف ها!! یه روز با فامیل های دامادمون رفته بودیم خونشون دیدم کس کش تاپ پوشیده بود جلوی فامیل ها سینه هاش بیشترش بیرون! رفتم توی سالن و برم…

  • این داستان تقدیم به شما راستش من پزشک هستم و از لحاظ موقعیت شغلی و مالی از برادرم بهترم ولی به خاطر اینکه برادرم ازدواج کنه یکم کمکش کردم…   یه روز زنش اومد خونمون که توی نظافت خونه یکم به مامانم کمک کنه،ظهر من رسیدم خونه ولی برادرم تا عصر کار بود،رسیدم خونه زن بردارم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام فاطمه هستم 24 سالمه و اصفهان زندگی میکنم ، قدم معمولیه (170) و سینه هام (70) ، وزنم 56 پوستم سفیده و موهام قهوه ای (خرمایی) از نظر زیبایی واقعا خوشکلم و هیکلم متناسبه !  اول یکم از خودم بگم بیشتر با زندگی من اشنا بشید : قبل ازدواج…

  • این داستان تقدیم به شما دوست دخترم تازه وارد پیش دانشگاهی شده بود و از سکس میترسید،آوردمش خونه بعد کلی مخ زنی،باهاش حرف زدم گفتم از چی میترسی، آخه مگه ما هم دیگه را دوست نداریم،گفت چرا ولی سکس نه،گفتم آخه دلیلش چیه؟گفت نمیییییییکنم!گفتم خوب یعنی دوستم نداری ؟گفت:ولی تا وقتی که این حرفها نباشه!،گفتم…

  • این داستان تقدیم به شما من کیوان هستم و الان 17 سالمه و یه مامان 38 ساله دارم . خوش هیکل سبزه موهای مشکی بلند چشمای درشت مثل این نقاشیای مینیاتور که تو کتاب حافظ هستش…. *** یه روز بعد ازهنرستان اومدم خونه  کسی خونه نبود به غیر از مامان و فردا هم روز تولدم بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام عرض ادب و احترام داستانی ک میخوام براتون شرح بدم یکی از لذت بخش ترین خاطره های زندگیمه من کامران هستم 27 ساله از تهران کار من ماساژه تو استخری مشغول ب کار هستم ینی ی جورایی شغل دومم محسوب میشه صبح تا بعدازظهرمغازم غروب هم تا نیمه های…