این داستان تقدیم به شما کنار پنجره ایستاده بودم و نگاهش میکردم،که پتو را بغل کرده و دمر خوابیده بود. با آرامش! آرامشی که مدیون این شهر بودیم،هر دویمان،شهری که هم دوستش داشتم هم نه. دوستش داشتم،چون زن مغرور و زیبایی بود،که بوی دریا و آفتاب میداد و دوستش نداشتم،چون مجبور به زندگی کردن آنجا…
این داستان تقدیم به شما اسمم فرهاده ٢٦ سالمه ، عاشق نوك سينه و كس صورتى ام، جديدا با عموى بزرگم يه شركت زديم كه براى انتخاب منشى عموم بهم گفت خودت آگهى بده. اگهى دادم و هر روز ٣٠ تا دختر زنگ ميزدن، منم به مجردها تو ساعت هاى مختلف گزينش ميدادم،…
این داستان تقدیم به شما این روزا سرم خیلی شلوغه، درس خوندن و كار كردن توی غربت تمام وقتمو گرفته… امشب دلم برای نوشتن، برای سایت و برای شماها خیلی تنگ شد. دلم حتی برای رنجایی كه تو ایران میكشیدم تنگ شد. برای گیتارم، برای آموزشگاه پدر، خانوم آشتیانی، استادمون كامیل و … … …
این داستان تقدیم به شما اسمم سعیده و ۲۹ سالمه و مجردم، مریم زن داداشم ۲۵ سالشه داستانمون برمیگرده به سال۹۱ که بعد عقد و ازدواج من رفتم خدمت… *** بعد آموزشی ،خونه گرفته بودم و روز ها بعد تایم اداری می اومدم خونه و پیام باز هامون شروع شد و کم کم تلفن صحبت…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من وحيد و ساكن تهران ٣٢ سالمه و اين داستان مال حدودا ١٥ سال پيشه … اون موقع من كشتي ميرفتم و حيكلم خوب بود قيافمم بد نيست يه همسايه داشتيم ٤ تا دختر داشتن همه كس و بزار ولي يه عروس داشتن يه بچه ٤ ساله داشت…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم الهامه تو یکی از شهرهای نزدیک تهران زندگی میکنیم و ۱۹سالمه همه میگن چهره خوبی دارم نمیگم خودم چون اونوقت خودشیفته محسوب میشم … چشمام درشته و رنگی و هیکلم خوبه.. داستانم از جایی شروع شد ک هنوز دیپلم نگرفته رفتم سرکار … ینی اخرای سال…
این داستان تقدیم به شما سلام ی خاطره که کلا زندگیم رو تغییر داد می خوام تعریف کنم. من حامد ام ۲۵ ساله زنم میترا ۲۴ ساله… *** ما دوتا خیلی همو دوست داریم و از زندگیمون هم راضی هستیم.ی شب خونه داشتیم سکس میکردیم دقیقا مثل همیشه راستش خودمم خسته شده یوهو به ذهنم…
این داستان تقدیم به شما اسمم مجتبی هستش و 21 سالمه. اولین بار 15 سالگی کون دادم. درواقع کونم گذاشتن. یکی از پسرای فامیل بود. من خونشون زیاد میرفتم و بعضی شبا هم میموندم. مدت تقریباً طولانی، نزدیک یک سال، فقط منو میمالوند. هرجا که فرصت میشد. موقع خواب زیر پتو، موقع بازی، وقتی که…
این داستان تقدیم به شما اسم من مریم هست داستانی که برام اتفاق افتاده هم میتونه جنبه لذت داشته باشه هم تجربه… سال ۸۸ بود و همزمان با شلوغی انتخابات و هر شب میرفتیم بیرون تا دیر وقت حتماً خاطرتون هست که چه فضایی بود و همه بیشتر میرقصیدن تا اینکه برای تبلیغات منم…
این داستان تقدیم به شما داشتم با تلفن صحبت میکردم که زنگ تلفن مغازه مجبورم کرد تلفن خودم قطع کنم گوشی رو برداشتم خواهرم بود گفت شیر آب خراب شده وقت داری درست کنی منم گفتم باشه میام اسمش میتراس و ازم بزرگتره. وسایل تو ماشین گذاشتم رفتم زنگ و زدم در باز شد بالا…
این داستان تقدیم به شما افسون هستم و 17سالمه و ی دخترخاله به اسم ایسان دارم که 25سالشه و مطلقه هستش…عاشقه ماساژه . بدنسازی هم کار میکنه ولی سایز سینه هاش65هستش و سایز سینه من70. وزن و قدامون هم تقریبا شبیه همه و وزنامو50و قدامونم تقریبا 164هست و همه چی هم از شبی شروع شد…
این داستان تقدیم به شما سلام من حسین هستم (از اسم کاربریم هم معلومه) سال ۸۵ دانشگاه توی شمال شهر آمل قبول شدم. از شانس من و شایدم انتخاب اشتباه، یکی از دانشگاههای غیرانتفاعی کوچیک توی شهر آمل قبول شده بودم. از طرفی پسرخاله منم توی اون دانشگاه خوبه آمل قبول شده بود اون سال اولین…