این داستان تقدیم به شما محمود از دوستای قدیمی منه که به نظر من یکی از پولدارترین آدمای ایرانه و آدم خیلی هوسبازی هم هست. از کارهاش بگذریم ولی باید در رابطه با خونهء ویلاییش توضیحی بدم تا مطلب دستگیرتون بشه. تو این ویلا که تو یکی از دورافتاده ترین محله های شمال ساخته شده…
این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان و اعضای محترم سایت من افشین و همسرم نفیسه (مستعار) یک زوج خوشبخت و عاشق از تهران هستیم و توی زمانی که روابط فانتزی رو شروع کردیم زندگی مون عاشقانه تر و روابط بین خودمون پر هیجان و لذت بخش تر از قبل شده. من مدتی…
این داستان تقدیم به شما من فقط ۸ سالم بود… نزدیک عروسی داییم بود همه برای خرید جمع شده بودیم خونه خالم .از صبح همه رفتن خرید فقط من و پدربزرگم و پسرخالم خونه موندیم پسرخالم مازیار ۲۳ سالش بود من برای بازی رفتم تو اتاقش همیشه اون برام از کامپیوتر بازی میاورد اون روزم…
این داستان تقدیم به شما مادرزنم ، کاملا من رو نوکر و غلام خودش کرده بود! بعد از ازدواج تا خونه ایی مناسب پیدا کنیم یکی دوماهی طول کشید که این مدت ماهم عقد بودیم و داشتیم مقدمات مراسم و …رو اماده میکردیم ، وتا خونه پیداکنم دوماه قبل از جشن عروسیمون خونه پدرخانمم اینها…
این داستان تقدیم به شما سلام من ی پسر ۱۸ ساله از ی شهر کوچیکم و عاشق رابطه با همجنس خودمم ی سال بود که عاشق ی پسر شده بودم اون تو تو شهر ما زبان زد خاص و عام بود از خودم بگم من ۱۸۹ قدمه و ۷۰ وزنم و به طور حرفه ای…
این داستان تقدیم به شما توی تاکسی درب و داغونی نشسته بودم و صدای خوش بنان و بوی موندگی سیگار و غذا نخوردن ۲۴ساعته چشمام رو خمار کرده بود! یادش به خیر همیشه میگفت “نگار تو تو خمارترین حالت ممکن تازه چشمات شبیه آدمهای عادی میشه!!! ” و من عجیب لذت میبردم از این تعریفش.…
این داستان تقدیم به شما کلید نداشت … درو می کوبید. بیدار شدم . درو میزد و آروم اسمم رو صدا میکرد. صدای غژ در و سلام گفتن پر خط و خش من که تازه بیدار شده بودم. نگاهش کردم . لبخند مصنوعی مغرورش رو تحویلم داد و در اومد که: – خواب بودی؟ موهاشو…
این داستان تقدیم به شما من حمید هستم و داستانی که دارم روایت میکنم مربوط به همین چند وقت پیش هست که اتفاق افتاد … *** من کارمند هستم و به لطف خانواده ام یک ازدواج سنتی و یک واحد آپارتمان دارم یک زندگی آروم و کاملاً برنامه ریزی شده داشتم و زنم که اسمش…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان اسمم امینه 25 سالمه ارنولدم نیستم تیپ و اندامم کاملا معمولیه یه همسایه داریم به اسم سیما پرستاره خودش شوهرشم نمیدونم شغلش چیه فقط میدونم که همش ماموریته و یک ماه دو ماه یبار میاد اونم واس چند روز رابطه من با این سیما خانوم در…
این داستان تقدیم به شما اسمم سیناست متولد ۷۵ اهل ارومیهام و ۲ سالی میشه تو دانشگاه انکارا دانشجوی پزشکیام قدم ۱۸۸ و وزنم ۸۰ میشه گفت خوش هیکلم. *** یه هم کلاسی داشتیم اهل شیرازه و اسمش مبینا هست با هم خیلی صمیمی بودیمو زیاد به خونه همدیگه میرفتیم یعنی اخر هر هفته باهمیم.امسال…
این داستان تقدیم به شما یک ربع بود که منتظرش ایستاده بودم… درست و واضح همه چیز یادمه.اوایل بهمن ماه بود و تهران زیر برف سنگینی محو شده بود هفده سالم بود و با قد متوسط و هیکل توپر(شاید من دوست دارم کلمه ی توپر و استفاده کنم ولی یکم اضافه وزن داشتم) موهای لایت…
این داستان تقدیم به شما با سلام من آروین هستم الان 23سالمه.قدم 180 و وزنم 90 هستش.توپولم و سفید و همیشه مو های بدنمو میزنم چون واقعا دوست ندارم.یادمه حدودا از 15 16سالگی به مفعول بودن علاقه مند شدم.ولی خب زیاد حسی به پسر ها با اندام های مردونه و پشمالو نداشم واسه همین افتاده…