این داستان تقدیم به شما سلام من ۲۸سالمه تو یکی از شهرهای حومه تهران زندگی میکنیم.این داستان حدودا ۷سال پیش اتفاق افتاد.تو یاهو مسنجر با یکی تو شهر خودمون آشنا شدم به اسم محمد که ۱۷سالش بود و مفعول بود.ما باهم دوست شدیم و کم کم کلی صمیمی شدیم جوری که هروز یا اون پیش…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم نازنینه 17 سالمه من با یه پسر دوست شدم ب اسم میلاد البته الانم باهم هستیم و واقعا عاشق همیم میلاد 20 سالشه و خیای کم رو هس ولی من خیلی حشریم ما تقریبا هفته ای یبار قرار میذاشتیم ولی در حد لب همین ولی من میخواستم خیلی…
این داستان تقدیم به شما سال ۹۳ بود و داشتیم اثاث کشی میکردیم بریم خونه جدید . خودم چون دیسک کمر دارم نمیتونم زیاد وسیله سنگین جابجا کنم و شوهرمم توی بازار تهران کار میکنه و زیاد نمیتونه مغازه شو تعطیل کنه . این بود که زنگ زدیم یه شرکت خدماتی دوتا نیروی زرنگ برامون…
این داستان تقدیم به شما “پاشو سهیلا کمک کن به بقیه ى بچه ها کتابا اومد” داشتم با گوشیم بازی میکردم و با صدای محمدآقا، صاحب فروشگاه به خودم اومدم سریع رفتم کمک بچه ها که کارتنای کتابی که تازه برامون ارسال شده بود رو بیارم داخل مغازه دو سال بود اونجا مشغول بودم و…
این داستان تقدیم به شما ی روز رفتم خونه یکی ازفامیلا یکسال بودپسرخانواده که یکماه بودعروسی کرده بوددریک تصادف فوت کرده بود عروس خانواده قراربودبرادر شوهرش ازدواج کنه بهمین خاطرتوخونه پدرشوهربعدازفوت همسرش مونده بود وقتی رفتم اونجاچشمم به عروس افتادخیلی حال سکس کردم تاآخرشب اونجابودم اونم خیلی بمن توجا داشت خونه پدرومادرش درشهردیگه ای…
این داستان تقدیم به شما دوست پسرم ( آرمان ) مدتی بود برای کار به تهران رفته بود و از طریق واتساپ با هم در تماس بودیم . وقتی اینجا بود بارها رفته بودم خونه ش و رابطه جنسی هم برای اولین بار با خودش تجربه کرده بودم . یه دختر مغرور و گوشه گیر…
این داستان تقدیم به شما زمان دانشجویی یه دوست داشتم که خیلی درست و حسابی بود. اون داروسازی میخوند و من دندونپزشکی. همیشه میگفت درسشو داروسازا میخونن و پولش رو دندونپزشکا پارو میکنن. راست میگفت. اما من در زمان دانشجویی و حتی بعد از فارغالتحصیلی باید تو کلینیکها کار میکردم. در زمان دانشجویی کار که…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان مخلصیم من فرشیدم تو داستان قبلیم قصه کردن دختر صاحبخونه مو تو روستایی که معلم بودم نوشتم قرار شد تو خاطره بعدی کردن دختر عموی دختر صاحبخونه رو براتون بکم که الان اومدم خدمتتون : عرض کردم که من 15 سال پیش توی یه روستای دور افتاده غرب…
این داستان تقدیم به شما یاد دوران سر بازیم افتادم… 18 سالم بود رفتم سربازی.الان 75 سالمه .اون موقع قدمتوسط وسفید وتپل چشمان ابی داشتم بدن ورزیده داشتم صورتم بسیار زیبا بود با کسی صحبت میکردم کمتر کسی میتونست تو چشمام نگاه کنه.خودشو می باخت .من ی پسر ترک بودم که با چنتا پسر ترک…
این داستان تقدیم به شما سکس پولی جنده خیلی خسته بودم ، بدون هیچ توانی ، مسیر طولانی خیابون رو طی میکردم. هیچ چیز برام مهم نبود، فقط دنبال یه جای خواب که شب رو زیر بارون پاییز نمونم. گوشیم رو در اوردم و از توی لیست دانلود هام ب دنبال اهنگی مناسب حالم گشتم.…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من ارمین هست و میخواستم خاطره دیدن گاییده شدن زنم جلوی چشمم رو براتون تعریف کنم. لازم به ذکره که من برای شناخته نشدنمون اسم هارو عوض کردم. از خودم بگم که من توی ی شرکت راه سازی کار میکنم و همسرم فرزانه هم خونه داره. فرزانه یکی…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان وقتتون خوش من کامران هستم 42 سالمه خاطره کاملا واقعی هست ومال 2 سال پیش هست ..شهریور سال 95 بود که عروسی یکی از اقوام بود توی شهرمون . یه عمه پیر دارم توی یه روستا زندگی میکنن ویه دختر داره که چند ساله طلاق گرفته بچه هم…