این داستان تقدیم به شما رامین هستم ، نویسنده لذت بی نظیر و میخوام یه داستان دیگه براتون بنویسم که مربوط میشه به خرداد ماه امسال : هوای بهاری مطبوعی بود و من اطراف بازار کار داشتم ، برای رفع خستگی رفتم پارک شهر تو یکی از آلاچیق نشسته بودم که دیدم یه پسر جوون…
این داستان تقدیم به شما هوا از صبح ابری بود اما تازه همین الان شروع به بارش کرد کریستال های برفی که از اسمون می بارید منظره خیابونو از پشت شیشه دیدنی تر میکرد سعی داشتم جلوی خودمو بگیرم و حدقل تا فردا صبر کنم بعد برم بیرون اما نتونستم نتونستم بشینم و بارش برفو…
این داستان تقدیم به شما سلام عمم 30سالش هست اسمش فائزه هست (یک کون تپل و ژله ای و ممه های 85 به بالا )و یک بار طلاق گرفته من امیر هستم وچهار ده سال سن دارم نسبتاً هیکل خوبی دارم و قیافه خوب و یک کیر کلفت و دراز چونکه از بچگی جق میزدم…
این داستان تقدیم به شما چونه ام رو با دستش گرفته بود و سرم رو بالا نگهداشته بود… انقدر نزدیکم بود که توی بلندیِ صدای موزیک هم صدای نفساش رو میشنیدم و گرماشونو روی صورتم حس میکردم…بوی تلخِ مطبوئی توی نفسهاش بود…بوی خوبِ سیگاری که هردومون میکشیدیم… بی حرکت بودم اما قلبم به سریع ترین…
این داستان تقدیم به شما من اسمم ميلاد هستش و يه خواهر دارم به اسم خاتون من 26 سالمه و خواهرم 29 سالشه و دوتامون ليسانسمون رو گرفتیم اول از خواهرم بگم که قدش حدود 165 هستش وزنش هم شصت و خوردهای هيکلش کاملا فيت و سينه هاش فوق العاده سکسي و تو پر کونش…
این داستان تقدیم به شما اسمش آیناز بود. خودش اینطور میگفت. مشخص بود که زنی تو اون سن و سال نمیتونه همچین اسم ژیگولی داشته باشه. اما من باور کردم. اینطوری سکسی تر به نظر می رسید. تو یکی از ایستگاه های مترو دیدمش. حسابی حشری بودم و مدام چشم چرونی میکردم تا ببینم کی…
این داستان تقدیم به شما سلام.من ۱۸سالمه و محل زندگیمون تهرانه.تعریف از خود نباشه ولی من پسری خوشگل و خوش فرم با کونی سفید هستم.جوری که بیشتر همکلاسی هام میخوان بهشون بدم.این داستان سکس من بر میگرده به یه ماه قبل . یه همکلاسی دارم که بدجور دلش میخواد من رو بکنه ولی من بهش…
این داستان تقدیم به شما سلام من زهره هستم ۳۹ سالمه و سه ساله طلاق گرفتم یه پسر ۱۰ ساله دارم که پیش باباشه هفته ای دوبار میبینمش پارسال طلاق گرفتم چون شوهرم نسبت به قبل خیلی سرد شده بود و بر عکس من هرشب میخواستم که فهمیدم یه دوست دختر داره خیلی ضربه خوردم…
این داستان تقدیم به شما ٢سال بود كه از ازدواجم ميگذشت، اوايلي بود كه رابطه خواهرزنم و شوهرش شكراب شده بود، اين دعواهاشون آخرش كار رو به جاي باريك رسوند جوري كه تصميم به جدايي گرفتن خواهر زنم نسرين كه ٣٤سالشه و از من و زنم ٦سالي بزرگتره، يك زن تمام عياره،قد متوسط و لاغر…
این داستان تقدیم به شما سلام، اسم من مهتاب هست، 33 ساله هستم، داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به چند ماه پیش و تجربه متفاوت من از سکس هست، قبل از همه لازمه بگم که من حدود 9 ساله که با این سایت آشنایی دارم و هر بار از خوندن داستانهایی که منتشر…
این داستان تقدیم به شما سلام، اسمم مهرداد 32 ساله اصالتا شمالی،7سالی میشه ساکن تهرانم،قدم 180 قیافه معمولی و چشمای درشت و مشکی،موهای مشکی پر پشت کمی فر و مج دار و پوست کمی سبزه و روشن تعریف از خود نباش کمی هم خوش استایل و ورزشکاری و به تیپم میرسیدم،داستان من بر میگرده به…
این داستان تقدیم به شما تازه لیسانسم رو گرفته بودم. چند ماهی دنبال کار بودم و خسته از بیکاری و بی پولی اون هم تو این سن. به پیشنهاد رضا هم دانشگاهیم برای کار به یکی از شهرهای کوچیک جنوب رفتم. سه روز بعد رسیدم اونجا و فرداش با رضا به شرکتشون رفتم و همون…