برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما من زهرا 34 ساله هستم ماجرا بر میگرده به استخدامم توی بیمارستان امام رضا… همه جا رو واسه کار گشتم پارتی هم نداشتم تا از این و اون شنیدم که برم پیش آقای حسن پور اون نفوذ داره و میتونه سفارش کنه که جایی دستم بند بشه. دفعه اول که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام امید هستم این قضیه دیروز برام اتفاق افتاده… یک سالی میشه دوباره رفتم سراغ بدنسازی دیروز بعد از باشگاه به دلیل خرخر کردن سینه ام نوبت پیش یک متخصص ریه داشتم حدود ساعت ٧ رسیدم به مطب و دفترچه رو دادم که کارهامو خانوم منشی انجام بده. منشی خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما یه چوپان زاده بازیچه زن ارباب بشه، به عشق دختر ارباب بره خارج، با دختر خارجی دوست بشه، درگیر سرویس جنسی… به نظر شوخی میاد، آره، یه شوخی که کاش روزگار با من نکرده بود. از بابا ننه م فقط سایه ای یادمم مونده مثل سایه آدمی که بر پله…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان خسته نباشید. من سینا هستم قبلا دو داستان در این سایت گذاشتم اما چون دوستان نظری ندادن دلسرد شدم اما چند شب پیش یه داستان گی خوندم و تحریک شدم روند داستان گذاشتن خودم رو ادامه بدم.اما برای اینکه داستان های من براتون جالب باشه و متوجه بشین…

  • این داستان تقدیم به شما حسن هستم 27 سالمه و داستانم مربوط به دوره 13 تا 19 سالگیم هست، پوست سرخ و سفید مو لخت و براقه خرمایی قدم الان 170 وزن 70. خیلی تو دوره 13 سالگیم به بعد مورد تجاوز قرار گرفتم بطوری که انگار تقاص زیبایی آزار و اذیته از کلاس ژیمناستیک…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام میخام داستان خودمو براتون تعریف کنم که مربوط به دو سال پیشه… من ساکن پایین شهرم حوالی شهرری اسمم محمد جواده یه دوست دارم بنام سهیل که بیشتر وقتا باهم بیرون میرفتیم البته پسر هاااا سهیل یه مادر داره بنام فریده که معلمه پدر دوستم قبلا فوت کرده خدا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ،میگن که سرنوشت همه رو پیشونیشون نوشته شده ، من از وقتی که به سن بلوغ رسیدم و هیکلم بیشتر تو چشم میومد به قول معروف استخون ترکوندم یادم‌میاد که همیشه تو خیابون باید متلک میشنیدم و یا تو تاکسی که مینشستم مردا همچین خودشون رو به من میچسبوندن…

  • این داستان تقدیم به شما داستانی که تعریف میکنم یه خاطره ی تلخه که واقعا اتفاقا افتاده… قبل از تعطیلی ها من با دوستم مهسا قرار شد بریم شمال راستش قبلا اکیپی با دوستامون رفته بودیم اما اینبار انقد هوس شمال کرده بودیم که با وجود اینکه اونا نیومدن هم بازم رفتیم دو سه روز…

  • این داستان تقدیم به شما من علی ام و 22 سالمه از موقع بلوغ از کردن چیزی تو کونم خوشم میومد و همیشه اینکارو میکردم و هر چی میگذشت چیز کلفت تری میکردم و همیشه دلم میخاست یه کیر تو کونم بره ببینم چه حسی داره دو سال پیش بود…. یه رفیق داشتم که خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما سریال یوسف پیامبر خیلی برام جالب بود و تا حالا به این اندازه پیگیر و منتظره قسمت های بعدی یه سریال نبودم، اسمم امیره و ساکن قم هستم. زمانی که سریال یوسف پیامبر پخش میشد دوازده سالم بود. سریال رسیده بود به زمانی که یوسف پیامبر تو دوره نوجوونی هست…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام آرمین هستم 32 ساله در یکی از شهرهای شمالی مغازه دارم قیافه معمولی دارم و اهل باشگاه و ….. نیستم تفریح وار هم خونه دوستم که مجرده تریاک می کشم چندسال پیش که تانگو رو بورس بود هر روز که خانم (البته اسم و پروفایل خانم بود )…

  • این داستان تقدیم به شما ماه رمضان پنج سال پیش بود كه سر ظهر تو مغازه در حال روزه خواری بودم كه با دهن كاملن پر چشمم تو چشم سحر افتاد كه از پشت ویترین داشت نگاهم میكرد بهم لبخند نازی زد و رفت ، منم سریع رفتم دنبالش و تند تند غذا رو میجویدم…