این داستان تقدیم به شما دختر عمو سلام دوستان حوبین؟ این داستان،، داستان یه حال و هوله ک با دختر عموم داشتم. سکس نیست و فقط باهم به رضایت خودش حال کردیم. من پارسا هستم 22سالمه دانشجو ام. 183قد و 74وزنمه. دختر عموم اسمش نازنینه و16سالشه و الان کلاس سوم راهنماییه. یه دختر ناز و…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم مجیده. سه ماه تابستون تنها بودم و کسی خونه نبود .هرچی گشتم و دور زدم کس به پستم نخورده بود شها تنهایی سرکرده بودم و گاهی هم یه جق زدن تموم شده بود .تا اینکه یه روز توحموم هوس کردم که موهای بدنم کامل بزنم تابحال اینقدر…
این داستان تقدیم به شما آقا سلام ( سلام که عربیه مثل شالوم که یهودیه کیر تو این دو تا قوم لاشی با این زبون کیریشون همیشه هم میخوان همدیگرو بکشن جاکشا…به ما چه ربطی دارن آخه) اصلا درود به همه ی شما دوستان من اول کار بگم که تو یکی از روستا های شمال…
این داستان تقدیم به شما یک روز گرم تابستان اهواز، تابستانی که شرارههای آفتابش خون درون رگها را به جوش میآورد، به خانه که برگشتم، حس کردم جو خانه طور دیگری است، انگار که اتفاقی افتاده باشد. چشمهای مادرم قرمز شده بودند؛ مثل کسی که ساعتها گریه کرده باشد. زیر سیگاری جلوی پدرم هم یک…
این داستان تقدیم به شما من یه دختر هجده ساله هستم.با ارزوها و علایق و سبک زندگی خیلی متفاوت.چهارده ساله که بودم مامان بخاطر سرطان فوت کرد و بابا تنها شد.به مرور و بخاطر وابستگی ای که به بابا داشتم شبا پیشش میخوابیدم.. حس خود حقیرپنداری زیادی داشتم دربرابر بابا.بابا یه مرد چهل و پنج…
این داستان تقدیم به شما سلام ، بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب. چن هفته پیش برای كار و یه سری فعالیت های شركت رفته بودم چین. یه پیشخدمت بود كه شبا میومد تو اتاق و اتاق رو جمع میكرد و یا تمیز میكرد. دختر خیلی سفید و كصی بود كه هربار كه میومد تو…
این داستان تقدیم به شما ملینا ۲۰ سالشه و در زیباترین حالت ممکن قرار داره پوستش سفید بدن بی نهایت سکسی رونهای گوشتی و ساق های سفید وسکسی که وقتی پاچه های شلوارشو تا میکنه بالا ناخوداگاه چشمها رو خیره میکنه. جدیدا هم یه تتوی ریز روساقش زده به بهونه همین تتو دیگه کم مونده…
این داستان تقدیم به شما سلام هومن هستم بیست ساله دانشجوی کامپیوتر از تهران تک فرزندم و از لحاظ مالی وضعیتمون خوبه از همین رو تا به این سن برسم بابام همه جوره تامینم کرده و خانوادم هر چی خواستم واسم فراهم کردن به قول مامانم یکم لوس بار اومدم همش بهم میگه تو پررویی…
این داستان تقدیم به شما سلام. باید دیگه منرو بشناسید من شوهر شهین هستم. یک شهرستانی متعصب که پس از تحصیل و ازدواج در همون شهزمون با یک دختر زیبا از یک خانواده مذهبی در تهران کار گرفتم و پس از مدتی بخاطر پشتکار و سوادی که داشتم مدیر یک قسمت از شرکت شدم با…
این داستان تقدیم به شما ماجرا برمی گرده به تابستون سال 95 مامان بزرگ من سنش بالاست و زمین گیر شده، واس همینم واسش پرستار میگیریم ک ازش مراقبت کنه و تر و خشکش کنه، اما چون پرستارایی ک کار اصلیشون اینه هزینه زیادی میگیرن، معمولا داییم میگرده و دخترا یا زنای بی بضاعت رو…
این داستان تقدیم به شما اسمم آرشه قد ۱۸۰ وزن ۸۲ سایز ۱۷ بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب تو چت شهوتناک با یه جنده تماس گرفتم پا داد و قرار گذاشتیم ساعتی ۲۰۰ میگرفت و کارش خوب بود بعد از سه دفعه که کردم موقع بیرون اومدن از خونه گفت فتیش هم هستم راستش…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم امیده 34 سالمه و اسم زنم فاطمه اونم 28 سالشه ما حدود 4 ساله ازدواج کردیم و زندگی خوبی داریم و هر روز به لطف اون اتفاقی ک واسم افتاد بهتر هم شده! از زنم بگم یه زن متوسط اندام درجه یک فول سکسی هر مردی می بینه …