این داستان تقدیم به شما این داستان با ویرایش خود سمیرا (مستعار )انتشار داده شده ۱۶ سالم بود که زن داییم شد با یه قیافه با نمک سکسی قد ۱۷۰ وزن ۶۵ سینه و باسنم نگم براتون اصلا استایلش بود که من و عاشق خودش کرد وقتی شلوار مشکی جذب با یه پیراهن جذب رنگی…
این داستان تقدیم به شما مدتی بود رفت وآمدهای خانوادگی ما بافرشید و زنش زیاد شده بود و من و ژاله زن فرشید حسابی باهم صمیمی شده بودیم فرشید وشوهرم توی شرکت بزرگی باهم همکار بودند و رفیق فابریک هم بیشتر وقتها من و ژاله باهم بودیم و هرجا میخواستیم بریم باهم می رفتیم از…
این داستان تقدیم به شما هوا خیلی تاریک شده بود،بارون پاییزی و نوربالای ماشینهای روبرویی باعث میشد چشامو تنگ کنم تا بیشتر چشمام به جاده باشه.خیره به جاده و برفاک کنی که گاه و بیگاه از حرکتشون سردرد میگرفتم تا جایی که همجا تار میشد مجبور بودم برف پاک کن میزدم.خسته بودم،دلم میخواست بزنم کنار…
این داستان تقدیم به شما سلام من زهرا هستم میخام خاطرات کون دادنم توی دوران مدرسه رو براتون بگم من اونموقعه دبستان سادات علوی میرفتم که دخترونه بود دبستان ما با دبستان تربیت که پسرونه بود یک دیوار مشترک داشت این دیوار مشترک پشت مدرسه ما بود و پسرها از روی دیوار بالا میومدن و…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این خاطره که میخوام براتون تعریف کنم از حدود دو سه سال پیش شروع شد ی شب خونه عموم بودم که همزمان یکی از فامیل بازنو بچش اومده بودن که همینجوری در حال صحبت بودم یهو چشمم به زن سعید افتاد همون فامیلمون که به من نگاه میکرد…
این داستان تقدیم به شما من زهرا هستم، بله ماجرا از اینجا شروع شد که من تصميم گرفتم که داستان هایی که واسم پیش اومده رو همه بخونن اونا رو توی سایت شهوتناک بذارم و چند روز پیش که داستان زهرا هستم نرس، را واسه ادمین فرستادم ادمین این داستانم رو تو سایت نمیگذاشت توی…
این داستان تقدیم به شما سلام حسن هستم 10 ساله ازدواج کردم . سال دوم ازدواج خانمم که حامله شد بد جوری تو کف بودم از سه ماهگی دیگه نمیذاشت نزدیکش بشم . من هم خیلی تو کف بودم مادر زن جوونم هم که 8 سال از من بزرگتر بود خیلی دوست داشتم . خیلی…
این داستان تقدیم به شما سلام معینم داستان من بر میگرده به زمانی که ۱۸ سالم بود قضیه برمیگرده به سال ۸۵ ی دختر خاله دارم که یکسال ازم کوچیکتره و بخاطر اینکه خالم و شوهرش از هم جدا شدن با باباش زندگی میکنه و باباش هم زن گرفته و نامادریش باهاش رابطه خیلی خوبی نداره…
این داستان تقدیم به شما 21 ساله بودم که پسری رو برای ازدواج بهم پیشنهاد دادند.من چند بار پسره رو دیده بودیم . قیافه ای نداشت فوری مخالفت ها شروع شد من هم به معرف ج رد دادم .اما نمیدونم چی شد دور از چشم همه باهاش ملاقات کردم .راستش از نحوه حرف زدنش خوشم…
این داستان تقدیم به شما نجات يافتن من سلام ب همه . من يه مدته گوشيم سوخته برا همين الان دارم با گوشي جاوا تايپ ميكنم و چون سخته داستان رو خلاصه ميكنم اگه خوشتون اومد بگين داستاي كردن دختراي فاميل رو بگم،خب ازين كسشرا گذشته طبق رسم از خودم بگم ك قدم متوسط رو…
این داستان تقدیم به شما کون دادن مهدی سلام من مهدی هستم رنگ پوستم سفیده صورتم مثل ژاپنی ها هست همه بهم میگن مهدی ژاپنی، میخام ماجرای کون دادنم رو براتون تعریف کنم نزدیک غروب بود خیلی دلم گرفته بود سمیرا منو تنها گذاشته بود سمیرا دوست دخترم بود که توی کانال تلگرام باهاش آشنا…
این داستان تقدیم به شما منم زنداداشمو تو یک شب مهتابی یواشکی رفتم بسترشو گاییدم اول فکر کرد شوهرشه بعد تا فهمید منم خودشو زد خواب و دفعه اولش تا رد کردم کوسش ارضا شدم چند دقیقه دیگه با سینه هاش ور رفتم باز کیرم راست شد البته راست بود چرخید دمرو خوابید باسنشو داد…