برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام من سمیه هستم ۱۳ ساله ازدواج کردم و از زندگیمم راضی هستم و خیلی هم خوبه اما یک تجربه جالب دارم که دوست دارم براتون بگم که بخندید من با شوهرم سعید تو کوچه آشنا شدم و هی دنبالم راه افتاد تا بالاخره ازدواج کردیم توی دوران عقد سعید…

  • این داستان تقدیم به شما بیست روز مونده بود به عید منم برای خرید می خواستم برم شوش قرار بود با شوهرم برم که اون نتونست باهام بیاد منم مجبور شدم تنها برم سوار مترو شدم مثل همیشه شایدم بیشتر مترو بازم شلوغ بود من رفتم قسمت خانوما تا ایستگاه امام خمینی که اونجا پیاده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان داستان از جایی شروع شد که من (علیرضام) حدود 15 سالم بود یه پسر تپل و معمولی که به خاطر خونواده مذهبی تا بحال اجازه فکرکردن به سکس رو هم نداشتم و تازه با خودارضایی و اینا اشنا شده بودم از اونجایی که من تک پسر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سعیدم چند وقتی بود نگار زنم کمر درد شدیدی داشت که میزد به پاهاش نمیتونست اصلا راه بره و بیشتر روز خوابیده بود همسایمون بهش یه دکتر ارتوپد معرفی کرد که سرشم خیلی شلوغ بود با چند بار تماس بالاخره یه وقت گرفتیم برای تایم اخرین بیمار ساعت 9…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من محمد هستم ۳۸سالمه واز دوران بلوغ خیلی به لز خانمها علاقه داشتم و همش کلیپ و فیلمهای آنچنانی از این روابط میدیدم. خلاصه بعداز ازدواج کم کم به این نتیجه رسیدم که خانم من( نگین) گرایش های به سمت جنس موافق داره. من یه پسردایی دارم که خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما حدود 16 سالم بود رفته بودیم مسافرت شمال سمت تالش اونجا بابام یه دوستی داشت اقا رضا حدود ده روزی میرفتیم مهمونشون میشدیم اونا یه همسایه داشتن اقا وحید که حدود 27 سالش بود تازه هم ازدواج کرده بود خواهرم 19 سالش بود با خانم وحید دوس شده بود میرفت…

  • این داستان تقدیم به شما حمید هستم ۳۰ سالمه از بچگی بدن ضعیف و لاغر اندامی رو داشتم و خیلی کم مو بودم تو دوران بچگی چن باری مفعول بودن رو تجربه کرده بودم اما خیلی از اون سالها میگذشت و تقریبا یادم رفته بود من قدم یک و هفتاد و وزنم شصت کیلوه و…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم دانیاله 18 سالمه خونمون نزدیک خونه بابابزرگمه 5 دیقه راهه مامانم دو تا خواهر کوچک تر داره یکی سی ساله یکی 21 ساله من از دو سه سال پیش ک بلوغم کامل شد تمام حواسم رفت به اندام دخترای فامیل و دوست و آشنا ولی هیچکدوم مث مال خالم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان حدود 23 سالم بود و دانشجو تو یک شهر تقریباً کوچیک . تازه دانشگاه رو تاسیس کرده بودن شهر هنوز حالت سنتی داشت و پر بود باغ و باغچه. مردم شهر هم ب ظاهر سنتی . منم به هیکل ریزی داشتم و به شدت شهوتی بودم . از…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز. علیرضا هستم الان ۲۷ سالمه خاطره ای ک تعریف میکنم مال اوایل زندگیم تا الانه.بچه ک بودم توی مهدکودمون یه دختری بود ب اسم آزیتا همیشه شلوار لی تنگ میپوشید خونشونم تو کوچمون بود صورتشم سبزه بود.اونموقع چیزی درمورد سکس نمیدونستم ولی برام جذاب بود.خلاصه گذشت تا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام همسایه ما یه سگ خیلی خوشگل داشت که اسم نژادش یادم نمیاد چون زیاد خونه هم میرفتیم هم با من هم مهربون بود یه موقع ها که همسایمون میرفت بیرون میسپردش به من یه روز که دوستم حالش خوب نبود رفتن بیمارستان مجبور شدن چند روزی سگشون بسپرن به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام آرين هستم ۴٥سالمه ١٧٨ قد٨٥ وزن موضوع داستان بر مى گرده به بيست وپنج سال پيش موقعى كه من بيست سال داشتم پدرم يك اويكو داشت مسافركشى مى كرد شبها جلوى در خونه تو ماشين آهنگ مى زاشتم ماشين رو تميز مى كردم تو همسايگى ما يه خونه دو طبقه…