برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما من سپیده هستم میخوام داستان سکسی که با دکتر حمید داشتم رو تعریف کنم من چهل و پنج سالمه و بدن خیلی خوب و ورزشکاری دارم قضیه بر میگرده با تابستون امسال که تو باغمون بودم حوالی کرج که اونروز قرار بود دکتر بیاد و واکسن بزنه به سگامون صبح…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه اعضای محترم و حشری شهوتناک این ی داستان واقعیه با کمی تغییر. اسم من ارمان و قیافه معمولی و جثه کوچیکی دارم. همه چی بر میگرده به دوران دبیرستان.روزایی که منم مثل همه هم سنو سالام فقط فیلم سوپر میدیدم و مسلما مجبور میشدم جق بزنم. اما…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ارشام هستم ۳۳ ساله و این داستان برمیگرده به ۲۴ سالگیم …. ی دختر عمه دارم که پدرش زندان بود و مادزش پرستار با ی برادر کس خل شاد…من و اون هرز گاهی ی وقتی های و رو با هم در جم فامیلی میگذرندیم …تا اینکه رابطمون شکل…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان همون طور که در داستان قبل گفتم بعد از سکس در موتور خونه زندایی زودتر اومد بیرون و من هم رفتم دوشی گرفتم و رفتم اتاق خودم در ته سازی ته باغ چرتی بزنم که تا چشمام رو بستم و باز کردم 2 ساعتی خواب بودم تلفنم زنگ…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من حامد هستم خاطره ای که براتون میگم شروعش از سال 92 بود   34 سالم بود تو یه کارگاه صنعتی کار میکردم اغلب پرسنل مرد بودند جز یکی دو نفر که یکیشون منشی بودند. به اسم مهسا قبل از ایشون هم منشی داشتیم اما من رابطه ای با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ماجرا برمیگرده به دو سال پیش خواهر زنم ۲۱ سالش بود و یه پسر دوسال و نیمه داشت و من در حال جدایی بودم از زنم به دلایل خیلی سطحی . بگذریم من ۳۲ سالم بود ۱۹۰ قدمه و ۹۲ کیلو وزنمه اگه براتون مهمه من تو شهر خانومم…

  • این داستان تقدیم به شما سال ۷۷ بود قرار بود با خانواده خالم و داییم اینا بریم مشهد از ی طرف خوشحال بودم که واسه اولین بار (البته آخریش هم شد ) میخوایم بریم مسافرت و از ی طرف هم ناراحت … روز موعود فرا رسید و علاوه بر خالم و داییم اینا خانواده عمه…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان این داستان هنوز هم‌ بعد ۷ سال ادامه داره من یه هیکل معمولی دارم با کیر نسبتا بزرگ خانمم یه دوست داره به اسم پرستو که اونم ازدواج کرده و ۲ تا بچه داره ولی با هیکلی بسیار سکسی و بدنی سفید و اندامی این باربی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سوم دبیرستان بودم و ذهنمم اون دوران به جز کنکور به چیزی فکر نمیکردم ولی خب پسرا بعضی وقت ها باید شلوغ کنند 🙂 داشتم از مدرسه مون برمیگشتم که اتفاقی یکی از همکلاسی های قدیمی ام را که با هم تو راهنمایی بودیم را دیدم البته اینم بگم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه شهوتناکیهای عزیز. اسمم مجیده سفید و بی مو با چهره بیبی فیس و کون قلمبه. اونموقع ۳۰سالم بود مجرد بودم و تو تاکسی تلفنی کار میکردم. سال ۸۸ بود من ماشینم دوگانه بود و سهمیه بنزینم داشتم. یه پسری هم بودبه اسم مجتبی تازه سربازیش تموم شده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من یه مدتی هست که وارد دنیای عجیبی از سکس و شهوت شدم… میدونم این موضوعی که میخوام بگم شاید برا یه عده عقب مونده ی ذهنی که معمولا مسلمون و از خونواده‌های عقب افتاده ی بدبخت هستن یا افغانیا خوشایند نباشه ولی فکر میکنم که این موضوع تو…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم فرشاد ۱۷سالمه من از بچگی یه دختر و دوست داشتم که همیشه وقتی میدیدمش می رفتم پیشش تقریبا ده سال از من بزرگتره ولی اون بعداز چند سال با عموم که تقریبا ۱۵ سال از بابام کوچیکتره ازدواج کرد اینجوری اومد تو خانواده ما باعث شد بیشتر وقتا ببینمش…