برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام. من سمانه ام ۲۳ سالمه یه دختر سفید پوست مو مشکی قدم ۱۵۵ وزنم هم ۵۷ کیلو تو ۱۸ سالگی با علی ازدواج کردم البته الان جدا شدیم ۱ سال از ازدواج ما گذشت من دختر هاتی بودم اما اون مشکل زود انزالی و مشکلات دیگه داشت به طوری…

  • این داستان تقدیم به شما تازه به هتل رسیده بودیم در شهر دبی یکی از هتلهای 5 ستاره رو گرفته بودیم. . همسرم کتایون داشت لباساشو در میاورد که بره یک دوش بگیره. دخترم یکتا هم در حال آرایش کردن بود. همسرم بهش غر میزد که زیاد آرایش نکن. همسرم با اینکه 40 سالشه ولی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من عارف 33 ساله از تبریز هستم 18 ساله بودم برادر بزرگترم با دختری بنام سیما ازدواج کرد16 ساله بود داداشم 27 سالش بود خیلی سریع اتفاق افتاد به همراه پدر مادر و داداشی بزذگتر از ما دو تا و زنداداش منیر و دو بچه اش تو یک…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سمانه هستم ، قبلا دو تا از خاطراتم و زمانی که شوهر داشتم و جندگی میکردم براتون فرستادم. الان که دیگه اینکار و نمیکنم گاها یادش میفتم و قشنگ کسم خیس میشه. دوس دارم‌ بازم به مردهای زیادی بدم ، ولی خب از شوهرم بخاطر خیانتکاریش که منم جنده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام میلادم از تهران بزرگ خاطرات هفتگی خودمو دارم می نویسم اتفاق و مچ گیری که شنبه 15 شهریور برام افتاد تهران خیابان کوشک یک واحد تجاری دارم دفتر کارمه کارم تجارته تو خاطرات این چند ماه دو نقطه عطفی در روابط جنسی آشنا و فامیلها برایم در طول 37…

  • این داستان تقدیم به شما مجموعه‌ای از پنج داستان سکسی کوتاه   دو افغان بدون تنبان سلام اسم علی داستان از چند ماه گذشته است من یه پسر ۱۸ ساله ا ز افقانستان هستم و اسم رفیقم مجید یه پسر ۱۷ ساله با اندام خوشگل وسفید داستان ازیجا شروع شد که من تو یه شرکت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ابراهیم 36 ساله از شهرک راه آهن تهران سالها پیش که تازه با داستانهای سکسی اشنا شده بودم داستانی را خوندم که مردی زنشو با زن مردی ضربدری عوض میکنه جرقه ای در من ایجاد شد زنمو راضی به ضربدری کنم راضی نشد عکسهای سوپر نگاه می کردم دیدم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام رضا هستم متاهل دارای همسر ودو بچه. از یکی از شهرستانهای اطراف کرج کلاس 10 بودم پسر داداشم غلامرضا که 4 سال بزرگتر از منه ولی هیکلش خیلی ریزتر از منه با دختری از فامیلهای دورمون ازدواج کرد من 16 ساله بودم غلامرضا 20 ساله زنشو تو روز عروسی…

  • این داستان تقدیم به شما سال‌ 86/85 بود اونموقع ها خیانت زن شوهردار مثل الان نبود که بعضیا حتی پنهونم نمیکنن و داشتن دوست پسر بغیر از شوهر یجوریایی الان برا خانوما باکلاس بودن محسوب میشه ،بگذریم.. متنی که الان داری میخونی مربوط به مامانمه اول از همه بگم،شاید پنج سال پیش بهم میگفتن که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . من ملیکا ۲۳ ساله هستم ازتهران باموهای خرمایی و چشمانی سبزو بدن سفید و لطیف و تقریبا باربی . تازه خونمون روعوض کرده بودیم یک برادر کوچکتراخودم دارم که ۱۴ساشه بنام آرش ـ اسم من ملیکا هستش ـ موقعی که اساس کشی میکردیم وبه خونه جدید می امدیم…

  • این داستان تقدیم به شما درود به گردانندگان سایت شهوتناک مدتی پیش به راهنمایی یکی از دوستانم که استاد دانشگاهه با این سایت آشنا شدم لازم است بگویم که دوستم دکتر ع.ط از چند و چون زندگی من و تصمیمی که 21 سال پیش گرفتم کاملا مطلع بود و ایشان یکی از منکرین من محسوب…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان عزیز، من علی هستم و داستانی که میخوام واستون تعریف کنم توی زندگی من تاثیر زیادی گزاشت. داستان از اونجا شروع شد که من توی یه پیج بیغیرتی عضو شدم و کم کم از این حس خوشم اومد، من 30 سالمه و یه خواهر به نام…