برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما من و داداشم که دو سال از من بزرگتره خونه ای شریکی در سمت مولوی خریدیم تو کار تولیدی بودیم داداش با دختری اشنا شد که خیلی زیبا بود رفت خواستگاریش و مامان و بابا را اورد خلاصه نامزد شدن و هنوزم نامزدن و عروسی نکردن دوران نامزدی زیاد میاد…

  • این داستان تقدیم به شما ساعت 05/30 است چند دقیقه ایست از گاییدن زنداداش خوشگلم نگذشته. اومدم اتاق پیش مامانم مامان پرسید کجا بودی؟! گفتم دل درد داشتم رفتم تو حیاط قدم زدم دستشویی رفتم تا نفق شکمم خوابید اومدم ولی باورش نشد چون انگار بوی سکس میدادم گفت چرا بوی عرق می‌دی بوی عرق…

  • این داستان تقدیم به شما امروزشب بیست یکم ماه رمضانه با دوستم سروش رفتیم عرق سیری خوردیم به فاتحه دعوت بودیم رفتیم حسینیه شام دعوت شدیم، حیاط حسینیه عروس داداشم اومد دست داد بدجوری تیپ زده بود موهاش باز یه مانتو کوتاه تنش تاپی پوشیده بود تا تکان میخورد شکمش دیده میشد مست بودم تو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام فاطمه هستم کارشناسی معماری ۲۶ ساله سکسی ترین زن و عروس خانواده‌ی نسبتا شلوغ همسرم که یه خونه دوطبقه که همکف دست مستاجر است و ماهی یک روزم خونه نیستن و طبقه بالا دست ماست  دارند ی خانه هم در روستایی از یکی از شهرستانهای البرز دارند که من…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم سمیرا ۳۸ ساله دیپلمه بقدری زیبا هستم جرأت نمیکنم تنهایی بیام خیابون در عوض شوهرم خوشتیپ نیست مهندس کشاورزی است از خودم ۱۷ سال بزرگتره مامانم طلاق گرفته بود زیر دست نامادری بزرگ شدم علیرغم خواستم زن محمد شدم دو تا بچه دارم اهل قزوینم که بزرگه دختره ۱۶…

  • این داستان تقدیم به شما از روزی‌ که اکی(اکرم) عروس خانواده ما شد و زن داداش خوشگلم پاشو گذاشت دودمان ما، عاشقشم عشق اول و آخرمه براش همیشه سر خم کرده و احترام گذاشته و می‌گذارم . فهرست ضد حال هایی که خودم به خودم زدم را بنویسم کتابی چند صد برگی خواهد شد و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بکس. منم یه سری زن داداشم خونه تنها بود رفتم بالا دیدم باحوله حمومه خودش خشک میکرد حوله رو که در اوورد لباس تنش کنه پوست سفیدش افتاد بیرون و باسن خشگلشو دیدم تا منو دید معذب شد خودمو زدم به اون راه و لباساشو‌دادم دستش چند روز بعد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام صفدر هستم ۲۸ ساله از استان اردبیل با ۹ سال تاخیر مجبور شدم از بیکاری برم سربازی با داشتن لیسانس تربیت بدنی تو یکی از دهات اردبیل تو باغهای پسر عمویم کار می‌کردم که سر موضوعی دعوام شد با اره کشیدم دستشو بدجوری پاره کردم و بیرونم کرد یک…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، اسم من محمد و الان 38 سال دارم، این ماجرایی که میخام بگم واسه خیلی سال قبل و درست زمانی بود که تازه سربازیم تموم شده بود. ده ماه آخر خدمت توی دادسرا خدمت میکردم،. البته به فامیل نگفتم چون حوصله نداشتم همش منت قاضی های دیوث بکشم. یه…

  • این داستان تقدیم به شما من یه خاله دارم ک خیلی سکسیه قدش متوسطه ی کون خوش فرم و ممه ۷۵ داره ک سایزشو بعدا فهمیدم اسم هارو تغییر دادم تو داستان ولی خود داستان و اسم خودم واقعیه یه روز خالم زنگ زد به مامانم و مارو برای ۳ شب بعد دعوت ب مهمونی…

  • این داستان تقدیم به شما ۸ ماه بود از ازدواجشان می‌گذشت دعوا و مرافه شون علنی شد شنیدم به مامانم گفت پسرت مرد نیست صدها بار گفتم گفتی علاج میشه چرا منو بیچاره کردی؟ چرا صادقو زنش دادی؟!!!نمیدونستن من تو اتاقم فریبا خیلی رک به مامان گفت صادق فقط یک شب مرد بوده و هر…

  • این داستان تقدیم به شما ادمین: دوستان عزیز باز هم بنا به رسم قدیمی و همیشگی هر از چند گاهی میکروفون رو میدیم دست یک استاد غارگوز دیگه که همه رو مستفیض کنن. انگلیسی هم بلده در حد دیکشنری آکسفورد و گوگل ترنسلیت. سایت شهوتناک در صورت شاشیدن یا ریدن به خودتون به دلیل خنده…